ms']['section_id'] =0; ?>ms']['section_id'] =0; ?> جوانی هایی که در کوچه پس کوچه های انقلاب گذشت فرار از مدرسه و حضور در راهپیمایی تا پخش اعلامیه و اشک شوق برای بازگشت امام(ره) | عصر هامون
تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۲۰
ام الکلثوم موذن یکی از بانوان مبارز انقلابی شهرستان زاهدان گفت: جوانی ها ما در کوچه پس کوچه های انقلاب سپری شد و هنوز هم این راه ادامه دارد، تا زمانی که جان در بدن داریم از دفاع از امام و انقلاب وآرمان های آن دست بر نخواهیم داشت.
جوانی هایی که در کوچه پس کوچه های انقلاب گذشت/ فرار از مدرسه و حضور در راهپیمایی تا پخش اعلامیه و اشک شوق برای بازگشت امام(ره)
به گزارش عصرهامون، بهمن كه از راه می رسد برای آنها كه روزهای انقلاب 1357 را به خاطر دارند، خاطرات تلخ و شیرینی تداعی می شود.

روزهای آتش و خون، مبارزه و حماسه، افشانه های رنگ و دیوارنویسی، شور و هیجان و سنگرهای خیابانی و از همه مهمتر روز ورود امام (ره) به آغوش میهن که همه چشم انتظار بودند.

جرقه پیروزی انقلاب اسلامی

ام الکلثوم موذن، عضو ستاد پشتیبانی جنگ و یکی از بانوان مبارز انقلابی شهرستان زاهدان در گفت و گو با خبرنگار عصرهامون بیان کرد: اوج گیری انقلاب با انتشار مقاله ای در سال 56 تحت عنوان"ایران و استعمار سرخ و سیاه" جرقه خورد، مقاله ای مملو از توهین‌‌های بی‌پایه و اساس به ساحت مرجعیت و امام خمینی که منجر به قیام علنی مردم قم شد، به گونه ای که پس از اعتراضات مردم قم و به شهادت رسیدن شماری از آنان به ترتیب سایر استان ها هم به مبارزه برخواسته و تظاهرات خیابانی اوج گرفت و تا بهمن 1357 زمان پیروزی انقلاب ادامه یافت.

عدم مشارکت در راهپیمایی حکم قضا شدن نماز برایمان داشت

وی با بیان اینکه بیشتر مبارزات و تظاهرات در ماه های دی و بهمن رخ داد، گفت: مرکز مبارزات مردم سیستان وبلوچستان "مسجد جامع" شهرستان زاهدان بود، در آن زمان آیت الله کفعمی علمایی ازقم همچون"آقای اسدی" به مناسبت28صفر دعوت کرده بود که سخنرانی هایی ایراد می کردند، علیرغم یکسری از مشکلاتی که مردم در این خطه از کشور داشتند و از جانب سلطنت طلبان و ضدانقلابی ها تهدید شده بودند اما باز به خیابان ها ریختند و در هفدهم دیماه 57، محمدرضا رزمجو مقدم و تیمور مرداقلی در مسیر انقلاب و دفاع از آرمان ها به عنوان اولین شهدای انقلابی در سیستان وبلوچستان خونشان درخت تنومند انقلاب را آبیاری کرد.

این بانوی انقلابی ادامه داد: هجده سال بیشتر سن نداشتم اما مانند جوان های هم سن و سال خود در این برهه آرام و قرار نداشتم، دوشادوش مردان در تظاهرات بدون هیچ ترس و واهمه ای شرکت کرده به طوری که اگر در یک تظاهرات حضور نداشتم گویا نمازی از بنده قضا شده است، به یاد دارم در تمامی تظاهرات و راهپیمایی ها وضوع گرفته و به همراه تعدادی از دوستانم شعار "الله اکبر" را در خیابان ها زمزمه می کردیم.

وی با تاکید بر این مطلب که پس از شهادت دو تن از شهروندان زاهدانی، مردم خونشان به جوش آمده بود، تصریح کرد: در تمام راهپیمایی ها افرادی چماق به دست که سلطنت طلب بودند حضور داشتند و ما را تهدید می کردند اما هیچ واهمه ای در دل راه نمی دادیم.
 
 موذن اذعان کرد: در 27 دیماه که شاه از کشور فرار و بختیار نخست وزیر شد فکر می کرد امام راحل با او صلح و سازش می کند اما، ‌امام با تأکید بر غیرقانونی بودن دولت بختیار هرگونه مذاکره با آن را رد و تکذیب کرد: «مردم دلیر ایران آگاه‌اند که این حرکات مذبوحانه و غیرانسانی از دولت غاصب و متظاهر به قانون اساسی، نمی‌تواند راه ملّت را منحرف نماید؛ دولتی که برخلاف تمام موازین اسلامی و انسانی کرارا مطالبی به‌دروغ به این‌جانب نسبت داده است که شدیدا تکذیب می‌کنم. من هرگز با دولت‌های غیرقانونی مذاکره نکرده و نمی‌کنم».
 
با آمدن امام به ایران نفس ها آسوده شد

وی ادامه داد: هنگامی که بختیار فرودگاه تهران را بست تا از ورود امام جلوگیری کند مردم در خیابان ها ریخته و می گفتند"وای بحالت بختیار اگر امام فردا نیاد"، "بختیار مزدور بی اختیار مملکت رو رها کن"؛ مردم این خطه از کشور هم اگر چه از پایتخت کشور دور بودند اما زحمات و سختی های زیادی متحمل شدند و با وحدت، همدلی، یکپارچگی و ولایت پذیری که داشتند، بختیار را وادار به بازگشایی فرودگاه کرده به گونه ای که روز موعود فرا رسید و در 12 بهمن ماه، امام وارد ایران شد.

این بانوی مبارز انقلابی افزود: حال و هوای روزی که خبر شنیدن امام در شهر پخش شد را بیاد دارم مردم از خوشحالی اشک شوق ریخته، همه شاد بودند، یكی شیرینی و شكلات پخش می كرد و دیگری سرود می خواند؛ همه می دانستیم كه انقلاب با ورود امام به مرحله حساسی رسیده و پیروزی دستاورد سالها همراهی و همدلی بود؛ همه دوست داشتند امام را از نزدیک ببینند آنها که توانستند خود را به تهران رسانده اما به علت کمبود امکانات خیلی ها حسرت دیدار از نزدیک را در آن برهه داشتند؛ با این وجود چون تلویزیون در دسترس همگان نبود 6-5 خانواده در منزل یکی از اهالی که تلویزیون داشت جمع شده و لحظه ورود امام را از آن طریق دنبال کردیم؛ وقتی تلویزیون، امام را نشان می داد كه از پله های هواپیما پایین آمدند، نفس راحتی كشیده و صلوات نثارشان می کردیم.

وی خاطر نشان کرد:  برای رسیدن به پیروزی، عزت و سربلندی سختی های زیادی را متحمل شدیم، مردم سیستان و بلوچستان هم همینطور، وقتی مدارس، دانشگاه ها، نانوایی ها، شرکت نفت و سایر بخش ها تعطیل شد همه دست به دست هم دادند تا مشکلات را برطرف کنند بر این اساس امروز انقلاب امنتی در دست همگان است که باید به خوبی از آن محافظت کرد.

سردرگمی سلطنت طلبان از فعالیت های جوانان انقلابی

موذن در بخش دیگر خاطرات خود به این جمله امام اشاره کرد که "هرچه داریم از محرم و صفر است"، واقعا همین بود؛ بیاد دارم در روضه هایی که برای اهل بیت در خانه ها برگزار می شد پای منبر شهید مزاری حضور می یافتیم و ایشان اقدام به روشنگری و بیان پیام های امام خمینی (ره) می کردند، فارق از اینکه یک ساواکی در این جلسات حضور دارد؛ تا دو الی سه روز که روضه ها برگزار نمی شد و متوجه می شدیم ساواک ایشان را دستگیر کرده اما بلافاصله پس از آزادی دوباره منبرها را با قوت هر چه بیشتر برگزار و مردم را آگاه به امورات روز می کردند.
 

فرار از مدرسه برای حضور در راهپیمایی

 وی خاطر نشان کرد: از آنجایی که در آن زمان دانش آموز دبیرستانی بودم هنگامی که متوجه برگزاری راهپیمایی و تظاهرات می شدیمف یک نفر اقدام به سرگرم کردن نگهبان ورودی مدرسه می شد تا ما بتوانیم برای حضور در راهپیمایی از مدرسه فرار کنیم، بارها پیش آمده بود که خانواده هایمان را به مدرسه احضار کرده و هشدار می دادند اما این ها کارساز نبود و ما مجدد در تظاهرات و راهپیمایی ها مشارکت داشتیم.

وی تصریح کرد: با آنکه سن و سال چندانی نداشم اما به همراه یکی از دوستان خود سوار بر اتوبوس شده و اعلامیه ها را از زاهدان به زابل برده و پس از نماز صبح اقدام به پخش اعلامیه در کوچه پس کوچه های شهر کرده و به زاهدان برگشتیم.

موذن ادامه داد: دانش آموز دبیرستان "پروین" بودم، وقتی در کلاس درس یک معلم از شاه و طاغوت حرف می زد همه شروع به صلوات و تکبیر گفتن، کرده و معلم از کلاس بیرون می  رفت، به محض ورود مدیر دعواها شروع می شد که شما دختر هستید درس بخوانید اما باز همه صلوات می فرستادیم؛ زنگ تفریح که زده می شد دانش آموزان را پشت درهای بسته سالن نگه داشته و اقدام به بازرسی کیف ها می کردند. بیاد دارم کیف دانش آموزان محجبه(آن زمان با حجاب ها را در مدرسه راه نمی داند ما روسری بر سر کرده و تعدادمان کم بود) را بیشتر جستجو می کردند،حتی چند دانش آموز که پدرانشان تبعیدی به استان ما بودند را دستگیر کرده و بردند.

با این تفاسیر اما جوانی ها ما در کوچه پس کوچه های انقلاب سپری شد و هنوز هم این راه ادامه دارد وتا زمانی که جان در بدن داریم از دفاع از امام و انقلاب وآرمان های آن دست بر نخواهیم داشت.

انتهای پیام/
https://www.asrehamoon.ir/vdciq5azzt1apq2.cbct.html
نام شما
آدرس ايميل شما