روزی خادم خانه رهبر جهان اسلام را درباره آنچه که از سیره آقای خود می گفت باز خواست کردند. او پاسخ داد من آب وضوی آن یگانه تاریخ را مهیا می کردم و حتی زمزمه های شبانگاهی او را نیز می شنیدم. من غلام آن آقایی هستم که لحظه ای سخن و عملش با هم تفاوت نداشت و در ستیز با دشمنان خدا تردید نکرد.