قسمت اول/سيستان را ميتوان گلستان كرد، اگر...
زابل، اما امروز دلتنگ است؛هم از دست دوستان و هم از دست بيگانگان. البته ما مركزنشينان بايد بيشتر شرمنده باشيم كه زندگي آرامي داريم اما مردم آن سامان به جرم نزديكي به كانون ترور و بيقانوني در پاكستان و افغانستان، خط مقدم اشرار و مخالفان امنيت در جمهوري اسلامي شدهاند.
زابل شهر كوچكي است، اما مشكلات بزرگي دارد.جايي كه بيكاري و فقر دارد، وهر جا بيكاري و فقر هست، فسادهم هست. اين شرايط را ميتوان در كوچههاي اطراف بازار و مصلا، خيابان فردوسي، ميدان امام حسين و... ديد.
زابل نگراني ديگري هم دارد. نگران كودكاني كه غذاي خوب ندارند، بهداشت ندارند، تفريح و رفاه ندارند و جز بازي با تل ماسهها كه هميشگي است؛ چاره ديگري براي انتخا ب زندگي بهتر پيش روي خود نميبينند.
جوان زابلي نگران اين هم هست كه چرا از بيرون هر كسي ميگويد شيعه و سني؛در حاليكه دوست دارد همه بگويند ايراني و زابلي و بلوچ، كه همه به مسلمان و ايراني بودن خود هم افتخار ميكنند و زبان امروزي بلوچي همان زباني است كه همواره زبان رسمي ايرانيان بوده است.
زابلي، مردي ايراني است كه دوست دارد همه به اعتقادات و باورهايش احترام بگذارند. همان احترامي كه خودش در دوران كودكي و نوجواني به همسايه و همكلاسياش گذاشته است و همه را نه شيعه و سني، بلكه مسلمان ميديده است.
زابل نگران نوجوانانش هم هست. نگران نوجواناني كه دبيرستان نميروند و كسي از آنها نميخواهد عضو كتابخانه شود چراكه كتابخانهاي هم نيست تاعضوي بخواهد. و از اين كه به مدرسه نميروند ناراحت نيستند، چون ميدانند اگر درس بخوانند بايد از زابل بروند؛وقتي زابل فقط يك كتابفروشي دارد كه كتابهاي سفارشي اساتيد دانشگاه را ميآورد و به دانشجويان ميفروشد و از دو طرف سودي اندك ميگيرد.يا اين كه دانشجويان دانشگاهش هم فقط مدرك ميگيرند و كاري براي آنها در شهرشان پيدا نميشود و...انگار وقتي فقر باشد بقيه مشكلات هم پي در پي ميآيد.
زابل نگران جوانانش هم هست، چون كار ندارند و براي فرار از بيكاري مجبورند به هر كاري تن دهند؛كارهايي كه در ميان آن ناخودآگاه خلاف قانون هم پيش ميآيد و همين سوء پيشينه كافيست تا از سوي باندهاي سوداگر مواد مخدر و يا حتي مخالفان ايران و ايراني به مزدوري پذيرفته شوند كه در آن پولهاي كلاني هم رد و بدل ميشود و برخي هم به آنها ميرسد.
زابل نگران دختران خردسال روستاهايش هم هست كه تفريح آنها ايستادن در صف آب است، تا تانكر حمل آب روزي يكبار بيايد و آنها دبههاي ۲۰ ليتري سهم خانواده را پركنند و سهمي در زنده ماندن و ماندن در روستاي آباء و اجدادي خود داشته باشند. خانوادههايي كه جايي را ندارند تا بروند، با كدام پول و كدام جرات؟
زابلي را كه مردان غيورش بسيار دوستش دارند؛ همان غيرتي كه عليرغم مشكلات فراوان، اجازه گفتن به آنها نميدهد. ندارند؛اما ميگويند همه چيز داريم، البته آنها از تكرار حوادث تاسوكي و سراوان براي فرزندان خود ميترسند، حادثهاي كه نميخواهند هيچگاه براي هيچ انساني تكرار شود، اما ميشود و آنها نيز اين قدرت را ندارند كه با آن به مقابله بپردازند.
زابل دلتنگ است، روزگار سالهايي كه مردمش با كارتهاي پيله وري در حاشيه دو سوي مرز امرار معاش ميكردند و امروز كارتهاي پيله وري بسياري از آنها به كارت تاكسي تبديل شده، اما مجبورند براي پيدا كردن يك مسافر ساعتها در صف بمانند.
زابل، دلتنگ است از آدم بزرگهايي كه كاري كردند چاه نيمه چهارم، آب چاه نيمههاي اول تا سوم را هدر دهد،الآن همه ميگويند بادهاي ۱۲۰ روزه بد است در حاليكه در گذشته به جاي ريزگردها، خنكاي چاه نيمهها و هامون را به شهر ميآورد و نوشيدن چاي عصرانه پاييزي در كنار نيزارها از شيرينترين خاطرات مردم زابل بود.اكنون همان بادخوب ديروزي به جاي رطوبت و خنكي آب، ماسهها را برسر مردم زابل ميريزد و اين مردم همواره مزه گس شن ريزهها را زير زبان خود دارند.
تاسوكي
پيش از اينكه به شهر برسيم؛در كنار جاده زاهدان به زابل به يادمان شهداي تاسوكي رفته بوديم. به تصاوير شهدايي كه اطراف بناي يادبود نصب شده بود، خيره شدم. ۲۵ اسفند ۱۳۸۴ بود كه جنايت گروهك ريگي ساعت ۹ شب در ۱۰ كيلومتري پاسگاه تاسوكي سبب شهادت و مجروح شدن ۲۸ تن از هموطنان مرد شيعه شده است. آن شب اسلحه به دستان گروهك ريگي با لباس مأموران انتظامي و نظامي، راه را بر خودروهاي مردم بستند و فقط مردها را از خودروها پياده كردند.مردان هم به اين باور كه ايست و بازرسي عادي است از خودروها پياده شدند در حاليكه تروريستها آنها را به چالهاي در فاصله ۲۰۰متري جاده ميبردند و تير خلاص ميزدند! منطقه تاسوكي در مسير زاهدان به زابل در نزدكترين نقطه به مرز و خاك افغانستان قرار دارد و اشرار از اين موقعيت براي ضربه زدن به مردم استفاده كردند.
جنايتكاراني كه ظاهرا وقت فراوان داشتند و آسوده به كشتار مردم ادامه دادند.مدت هاست پاسگاهي جديد در فاصله ۳۰۰-۲۰۰ متري محل يادمان شهدا ساختند و عليرغم تكميل ساختمان، هنوز افتتاح نشده است. دو ركعت نماز در مسجد يادمان شهداي تاسوكي به ياد شهدا خوانديم به همراه آقاي وركاني عكاس روزنامه، از آقاي جهان آبادي خادم زابلي مسجد تاسوكي خداحافظي كرديم و به سمت زابل به راه افتاديم.
هنوز خيلي از تاسوكي فاصله نگرفته بوديم كه از استانداري خبر حادثه درگيري مرزبانان هنگ مرزي سراوان با اشرار مسلح به ما هم رسيد. در اين حادثه هم ۱۷ تن از سربازان و درجهداران به شهادت رسيدند.
شهر سوخته
باز توقف و اين بار در شهر سوخته،هنوز ۶۰-۵۰ كيلومتر به زابل راه در پيش داريم، شهري كه باستان شناسان قدمت آن را به ۵۲۰۰ سال پيش مربوط ميدانند.
استان سيستان و بلوچستان با وسعتي حدود ۱۸۷۵۰۲ كيلومتر مربع، در جنوب شرقي ايران واقع شده است. ناحيه سيستان با ۸۱۱۷ كيلومتر مربع وسعت، در قسمت شمالي اين استان قرار دارد و زابل در شمال بخش سيستان و در حوزه مسطحي قراردارد كه از آبرفتهاي رود هيرمند تشكيل شده است. ناحيه بلوچستان به مساحت ۱۷۹۳۸۵ كيلومتر مربع، منطقه وسيع كوهستاني است كه حد شمالي آن كوير لوت و حد جنوبي آن درياي عمان است. مرزهاي طولاني آبي و خشكي استان با كشورهاي افغانستان، پاكستان و كشورهاي حوزه خليج فارس، موقعيت ويژهاي را به اين استان بخشيده و سبب ايجاد شرايطي خاص شده است. چندگانگي و تنوع مذهبي، گويشهاي مختلف و آشكارسازي تعلقات قومي و قبيله اي؛استقامت و سخت كوشي مردم از ديگر ويژگيهاي اجتماعي اين استان است.
احتمال دارد كه تپههاي باستاني شهر سوخته، مركز زابلستان قديم بوده است. اين شهر در آن دوره تاريخي يكي از بهترين زيستگاههاي طبيعي بودهاست كه بدليل آب فراوان و پوشش گياهي خوب و رودخانه و درياچه هامون از تمدن درخشاني برخوردار بودهاست. تغيير آب، هوا و تغيير مسير رودخانه و شايد زلزله و يا بيماري يا حتي آتش سوزي بزرگ موجب انقراض اين تمدن شدهاست.
در موزه شهر سوخته كه نوساز به نظر ميرسد، آثار باستاني به دست آمده از كاوشهاي باستان شناسي مربوط به هزاره سوم قبل از ميلاد نگهداري ميشود نوع قبر هم كه با شيشه در كف موزه قرار دارد بسيار پرجاذبه است. اين قبرها و اسكلت موجود در آن كه با خود انواع زيور آلات و ظروف غذا را دارد، نشان ميدهد براي افراد صاحب نام بوده است كه پس از مرگ، زيورآلات و غذا همرا ه شان ميگذاشتند، زيرا معتقد به زنده شدن مردگان پس از مرگ بودند.
مسير ۲۱۵ كيلومتري زاهدان به زابل عمداً دوبانده رفت و بازگشت است وتنها در بخشهاي نزديك به زابل و زاهدان بزرگراه دارد. در بخشهايي هم قرارگاه سازندگي خاتم الانبياء سپاه در حال ادامه ساخت اتوبان است.لولهگذاري خط انتقال آب هم در تمام اين مسير انجام ميشود.
زابل خاستگاه اسطورهها
در زابل قدم ميزنم و با خود ميانديشم شهري با شناسنامه چندين هزار ساله كه خاستگاه داستانهاي اساطيري شاهنامه است؛ چرا نميتواند فرزندان خود را بهتر در كنار خود نگه دارد.اگر تنها با همين يك مورد هويتي و تاريخي براي زابل برنامه ريزي و كار شود و فرودگاه آن را فعال سازند، ميتوان توريستهاي شهر سوخته را هم از عرصه بينالمللي جذب كرد، آنگاه مردمانش پردرامدترين مردم اين سرزمين خواهند شد چرا كه در نگاه هويتي ايرانيان، همه مردم، چه شيعه و سني و چه حتي اقليتهاي مذهبي ايراني، نگاه مشترك به تك تك شخصيتهاي شاهنامه دارند و جوانان و پيران شهرستان زابل چه از ميان شيعيان و چه دربين اهل سنت، افتخارشان اين است كه از نوادگان رستم و پور دستان هستند. اين همان واقعيت ملموسي است كه متأسفانه از سوي زعماي دو قوم در خارج از پهنه سيستان و بلوچستان نه تنها جدي گرفته نميشود كه با آن مخالت هم صورت ميگيرد.
دوروزي كه در زابل ماندم در گفت و گو با مردم كوچه و بازار از ميان اهل سنت و شيعه خيلي صحنهها ديدم و حرفها شنيدم كه كانون اصلي آن فقر، بيكاري و خشكسالي بوده است.
امروزه امنيت و سلامت ديگر به معناي كشت و كشتار و فقدان بيماري نيست، بلكه رفاه در مسائل روحي و رواني و معيشتي نيز به نوعي امنيت و سلامت محسوب ميشود زيرا توسعه پايدار در گرو جامعه سالم و جامعه سالم در گرو انسان سالم و انسان سالم نيز يكي از ويژگيهاي تلاش براي رسيدن به كمال معنوي است.
مرز تهديد نيست
حرفهاي مرا آقاي سيد مهدي هاشمي از اهالي زابل تاييد ميكند و ميگويد: "بالاي ۵۰ درصد كاركنان ادارات مستقر درزابل درخواست انتقالي دادهاند. و اگر با بازاري، كادر بهداشتي و درماني، كارگر و كارمند صحبت كنيد، ۸۰ درصد از آنها علاقمند به خروج از زابل هستند و اگر ميمانند به اين دليل است كه چارهاي جز اين ندارد."
وي ادامه ميدهد: "زابل طوفان شن دارد، كارنيست، ناامني است، مواد مخدر خريد و فروش ميشود، از مراكز استان و كشور بسيار دور است، كمآبي دارد و... اما محيط مرزي و گرمسيري وجود طوفان شن از هزاران سال پيش بوده است. و شهر سوخته گواهي روشن از اين وضعيت است همچنان كه مورخان به اين نتيجه رسيدند كه تمدنهاي موجود در سيستان كه روزگاري انبار قله ايران محسوب ميشد و داستانهاي زندگي رستم، افراسياب و اسفنديار اين منطقه رخ داده به دليل وجود آب بوده است، اما به مرور سيستان و بلوچستان از هر جهت خالي شده كه به دليل كاهش تدريجي آب بوده است و ربطي به مسايل سياسي و مذهبي نداشته و ندارد همچنان كه تا قبل از خشكسالي شرايط بسيار عادي بوده و صيادان سالانه دهها تن ماهي از هامون، چاه نيمهها و آببندهاي مسير رودخانه هامون صيد ميكردند."
آقاي هاشمي ميگويد: "مرز تهديد نيست؛بلكه فرصت است كه ميتوان از اين فرصت به بهترين شكلي سود برد و مردم را در رفاه نگه داشت. اما آن چيزي را كه احساس ميكنم نگاه توسعهاي مردم به زندگي است. او رفاه ميخواهد، دانشگاه سبب باسوادشدن جوانان زابل شده، اما اين سواد سبب هم شده تا جوان ليسانس و فوقليسانس زابلي ديگر نتواند كارگر مزرعهاي باشد كه آب ندارد يا كارگر روزمرد مغازهاي باشد كه مشتري ندارد."
وي ميافزايد:" مردم اينجا هم رفاه ميخواهند، نميتوان به زور كسي را در شهري نگه داشت. اينجا شهر است؛تبعيدگاه نيست. يك پارك دست و پا شكسته در زابل داريم كه در روزهاي تعطيل و تفريح مردم جايي براي نشستن ندارند. يك شهرستان و يك پارك، يقينا طبيعي و عادي به نظر نميرسد. امنيت نسبتاً هست؛اما نه به اين معنا كه تروريستها هر لحظه به مردم حمله ميكنند، نه چنين نيست. زابل ناامني به مفهوم سياسي و امنيتي ندارد بلكه ناامني ناشي از فقر است كه دزدي و سرقت انجام ميشود. مواردي داشتيم كه سارقان به حياط منزل بومي زابل رفتند و در را از پشت قفل زدند و به آساني از حياط منزلش خودرو را به سرقت بردند و داد و فرياد او هم به جايي نرسيد. به مرز نزديك است چرا كه به آساني ميتوانند خودروها را خارج كنند."
وي ميگويد: "بخشي از امنيت رواني است. به دنبال حادثه در سراوان كه ۱۲۰ كيلومتر تا زابل فاصله دارد،فاميل و آشنا از تهران، اصفهان و مشهد تماس گرفتند و جوياي سلامتي ما شدند در حاليكه راديو و تلويزيون اعلام كرد شهدا سرباز نيروي انتظامي بودند ولي آنهايي كه بيرون استان هستند، فكر ميكنند اين حادثه كنار خانه ما رخ داده است. اين موثر است، براي سرمايهگذار، مسافر و توريست.خيلي مواقع مسافران در شمال كشور شبها هم بيرون ميخوابند، ولي شما در اين شهر مسافري را نميبينيد. كه از شمال بيايد و شبها كنار جاده بخوابد. تفريحگاهي در زابل نميبينند."
بيكاري مردم را فراري ميدهد
آقاي يوسف شه بخش از برادران اهل سنت زابل است او بيكاري راعلت اصلي مشكلات زابل ميداند و ميگويد: " مرز در گذشته باز بوده و اگر چه برهوت كامل بود و انواع كارهاي خلاف شكل ميگرفته، اما در كنار آن مردم زابل و شهرستانهاي نزديك مرز هم از راه مرز به امرار معاش ميپرداختند مسئولان به جاي مقابله جدي با كارهاي خلاف غير بوميان وقاچاقچان، تجارت سالم مرزي همه را تعطيل كردهاند در حاليكه نقطه حساس مرز همين است كه دولت بتواند جلوي خلافكاران را بگيرد، اما افراد سالم را براي كار آزاد بگذارد."
وي ميگويد:" تسنن دوست ندارد از زابل برود، اما چون ملاكهاي ما با برادران شيعه فرق دارد، ما بيشتر اينجا ميمانيم.ما جايي براي رفتن نداريم. در بلوچستان پاكستان اهل سنت بيشتراست و تاجران موفقي هم هستند بسياري از ما در آنجا فاميل داريم.از زمانيكه ديوار مرزي كشيدند مشكلات هم بيشتر شد.چون كارهاي بدوكي تعطيل شد و مردم به صورت تجارت روزانه تردد نميكند. "
وي ميگويد: "ما هم ايراني هستيم؛اما زابل صنعت ندارد. آن گونه كه در اينجا سخن از كارخانه است، كارگاهي است كه ۲۰-۱۵ نفر كارگر دارد كه در محمدآباد مستقر است."
آقاي شه بخش ادامه ميدهد:" بيكاري فراوان است. غير رسمي، يكي ميگويد نصف، يا دو - سوم جمعيت زابليها بيكارند و كسب و كار كه نباشد و مرز هم بسته باشد. هر كس كه به فكر نان باشد چارهاش را بايد ديگران بگويند.كار كه نيست، كشاوري كه نيست، صنعت كه وجود ندارد، مرز هم كه بسته است، تجارت حرام كه جايز نيست و حمل و نقل مواد مخدر حتي اگر فقط ماشين براي تو باشد، حكم اعدام را با خود دارد، آيا چارهاي ديگر براي زندگي در زابل باقي ميماند؟ "
عوارض و ماليات در زابل مثل تهران نباشد
آقاي جهان تيغ، در بازار زابل مغازهاي دارد كه عمداً محصولات غذايي هند وپاكستان را عرضه ميكند؛ او هم ميگويد:"در زابل درآمد كم است و دلم ميخواهد به بازار بيرجند بروم، آنجا كار آزاد و امنيت شغلي زيادتر است در حاليكه اينجا امنيت شغلي به شدت پائين است چون درآمد ندارم و فروش كم است، اما ماليات دولت و عوارض شهري طبق قانون عمل ميشود از كجا بياوريم بدهيم به هر حال بايد چاه آب داشته باشد كه بخواهيم برخي را به دولت و شهرداري بدهيم."
وي ميافزايد:"آنقدر فشار زياد است كه چيزي براي ما نميماند.جماعت زابليهاي مستقر در استان گلستان و استان خراسان آنقدر زياد شدهاند كه نماينده به مجلس ميفرستند. مقداري هم از اهل سنت افغاسنتان در زابل زندگي ميكنند، اگرچه شناسنامه ندارند ولي در كنار مردم زابل هستند و در مساجد و محافل حضورفعالي دارند."
وي ادامه ميدهد:"در مركز كشور عدهاي به اشتباه لعن و نفرين ميكنند، اما عواقب آن در اينجا براي ما ميماند او چون در فضاي حاضر خودش همه ايران را نميشناسد و نميداند ايران براي همه ايراني هاست."
وي ادامه ميدهد:"استاندار و فرماندار ما در اينجا به دنبال ايجاد يك منطقه ويژه اقتصادي هستند در حاليكه اين كار براي زابليها چيزي ندارد. اينجا فقط انبار سرمايهداران تهراني و اصفهاني ميشود در حاليكه با ايجاد گذرمرزي كه با بازرسي ساده ميتوان به مردم اجازه داد تجارت محلي انجام دهند و صادرات و واردات محلي انجام شود. "
***
نمي دانم چگونه گزارش را ادامه دهم چرا كه ميدانم ايجاد موج نااميدي هم بر ضد زابل است، اما چارهاي جز گفتن ندارم، بلكه مسئولان هم بدانند مشكلات زابل چيست.متأسفانه در مركز فكر ميكنند امنيت همواره خارج ازمرزها مورد تهديد قرار ميگيرد در حاليكه اين خطر درون خود ما و از بيتدبيري مسئولان است.شرايط زابل به گونهاي است كه هرلحظه موج نااميدي را شكل ميدهد.
تاجر افغانستاني به زابل ميآيد و ابتدا در چادر زندگي ميكند، ولي خودرو پرادو دارد وآن را شبها كنار چادرش پارك ميكند... شيعه پرادو نميخواهد ولي مسكن خوب ميخواهد و منبعي براي درامد بيشتر؛پزشك كم است. براي درمان بيماري چارهاي جز سفر به شهرهاي بزرگ ندارند، پس چه بهتر تا درمان درد و بيماري در حاشيه شهر بمانند.
در همين دو روز ديدم كه فقر در به ويژه در زابل بيداد ميكند و عمده مشكلات مردم از وجود فاصله طبقاتي شديد ميان خود و آنچه در تلويزيون جمهوري اسلامي در تهران نشان داده ميشود، هست. تا حدي كه مردم اين استان از مسئولان انتقاد دارند. زابل فاقد سند مستقل توسعهاي و آمايش سرزميني است تا هر سازمان و ادارهاي براساس برنامه و بودجه مناسب كارها را انجام و نظارت دقيق بركارهايشان باشد، همه ادارات در زابل هستند، اما از هركس كه ميپرسيد ميگويد نميدانيم چه كنيم؟
ريزگردها وكم آبي تنها بهانه است روند خشك شدن اين استان از ۵ هزار سال پيش آغاز شده بود، مشكل از بيتدبيري مسئولاني است كه ميخواهند با آب افغانستان ضعف مديريت خود را بپوشانند در حاليكه اگر وضع مردم افغانستان حتي در زمينه آب بهتر از مردم زابل بود اينچنين براي آمدن به ايران جان خود را از دست نميدادند. حداقل آبي هم كه ميآيد براي شرب مصرف ميشود و اين بيآبي كشاورزي را هم نابود كرده است.
هر مهاجرتي به دليل تامين نبودن شرايط معيشتي است و مهاجرت از زابل هم فقط مختص به شيعيان نيست، در اهل سنت هم مهاجرت تا حدودي هست كه به حاشيه مشهد وبيرجند ميروند. به هرحال از هردو گروه ميروند و جاي آنها را افاغنهاي پر ميكنند كه شرايط زابل هم براي آنها گلستان است و ميتوانند با يك نان و هندوانه شكم خود و فرندان خويش را سير كنند و فرزندانشان هم به جاي مدرسه و دانشگاه خوب فقط براي نجات جان خود كار ميكنند.
شنيدم سال قبل يعني سال ۹۱ در زمان نياز شديد مردم زابل براي كشت محصولات كشاورزي عليرغم كاشت محصول، آب را از چاه نيمهها به سمت اراضي كشاورزي رها نكردند تا اين كه محصولات به دليل نرسيدن آب خشك شده و آنگاه مجوز صادر شده و ۳۵۰ ميليون مترمكعب آب رها شد ولي فايدهاي نداشت چون ديگر دير شده بود و آب فراوان براي محصول خشك شده هيچ فايدهاي ندارد. اين وضعيت نشان از وجود بيتدبيري در زابل دارد كه مردم را گرفتار كرده است.
اين وضعيت فقط براي آب نيست در ساير بخشهاي اجتماعي و اقتصادي هم هست، اگر بتوان دقيقاً آن را رصد كرد و آشكار ساخت موفقتر خواهيم شد.كاري كه ميخواهم در گزارشهاي بعد به آنها خواهم پرداخت.
* اگر تنها با يك مورد هويتي و تاريخي براي زابل برنامه ريزي و كار شود و فرودگاه آن فعال گردد، ميتوان بسياري از مردم ايران و توريستهاي شهر سوخته را از عرصه بينالمللي جذب كرد، آنگاه مردمانش پردرامدترين مردم اين سرزمين خواهند شد
*زابل شهر كوچكي است، اما مشكلات بزرگي دارد؛جايي كه خشكسالي، بيكاري و فقر رهايش نكرده است
آقاي هاشمي شهر وند زابلي:مرز تهديد نيست بلكه فرصت است كه ميتوان از اين فرصت به بهترين شكلي سود برد و مردم اين شهرستان را در رفاه نگه داشت
*آقاي شه بخش: در گذشته مرز باز و برهوت كامل بود و انواع كارهاي خلاف شكل ميگرفت، اما در كنار آن مردم زابل و شهرستانهاي نزديك مرز هم به امرار معاش سالم خود ميپرداختند، مسئولان به جاي مقابله جدي با كارهاي خلاف، تجارت سالم مرزي راهم تعطيل كرده اند .
پایان قسمت اول
انتهای پیام /