تاریخ انتشار :يکشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۴۱
من و شما همان طلبه يا معلم پيش از انقلابيم. يكى از شماها معلم بود، يكى دانشجو بود، يكى طلبه بود، يكى منبرى بود، همه مان اينطور بوديم.
مانور اشرافی‌گری حرام است چون تعليم دهنده اشرافی‌گری به جامعه است
مانور اشرافی‌گری حرام است چون تعليم دهنده اشرافی‌گری به جامعه است
به گزارش عصر هامون، اشرافی‌گری،‌ یکی از آفاتی است که همواره ائمه اطهار و بزرگان مسئولان را از این امر برحذر داشته‌اند.

رهبر انقلاب اسلامی نیز همواره در سخنرانی‌ها و ملاقات‌های خود با مسئولین نسبت به روی آوردن مقامات بلندپایه کشور به اشرافی‌گری و زندگی اشرافی هشدار داده‌اند.

در گزارش زیر بخشی از سخنان و رهنمودهای آیت‌الله خامنه‌ای درباره اشرافی‌گری آمده است.

مسئولان بايد از خيلي از شهوات حلال هم بگذرند/ فرق ما با اشراف فقط نبايد به ريش مان باشد.

«شما چگونه می‌خواهيد محبت و اطمينان مردم را جلب كنيد؟ اگر ما دنبال مسائل خودمان رفتيم، به فكر زندگی‌ شخصی‌ خودمان افتاديم، دنبال تجملات و تشريفاتمان رفتيم، در خرج كردن بيتالمال هيچ حدی‌ برای‌ خودمان قائل نشديم - مگر حدی‌ كه دردسر قضايی‌ درست بكند! - و هرچه توانستيم خرج كرديم، مگر اعتماد مردم باقی‌ می‌ماند؟ مگر مردم كورند؟ ... آقايان! مگر مردم نمی‌بينند كه ما چگونه زندگی‌ می‌كنيم؟

آن وقتی‌ كه جوان حزب اللهی‌ ما به جهاد يا به سپاه يا به فلان وزارتخانه می‌رفت و به او می‌گفتند كه چهقدر حقوق می‌خواهی‌، می‌گفت اين حرفها چيست، مگر من برای‌ حقوق آمدهام؟ اصرار می‌كردند كه بالاخره زندگی‌ خودت و زن و بچهات بايد بگردد؛ يك چيزی‌ بگير. به نظر شما اينها افسانه است؟ به نظرم اگر شما برويد در دنيا اين را نقل كنيد، چنانچه كسی‌ وضع چند سال قبل ما را نديده باشد، خواهد گفت كه افسانه است؛ ولی‌ اين واقعيت است. اين رويداد، در همين ايران و در همين تهران و در همين وزارتخانههای‌ ما اتفاق افتاد؛ ... برادران! من و شما داريم از آن ذخيره می‌خوريم؛ فراموش نكنيد، آن را مردم ديدند. نمی‌شود ما در زندگی‌ مادّی‌ مثل حيوان بچريم و بغلتيم و بخواهيم مردم به ما به شكل يك اسوه نگاه كنند؛ مردمی‌ كه خيلي شان از اوليات زندگی‌ محرومند.

در اين راه، از خيلی‌ چيزها بايد گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نيز بايد گذشت. نمی‌گويم مثل پيامبر باشيم، نمی‌گويم مثل اميرالمؤمنين - كه شاگرد پيامبر بود - باشيم؛ كه انسان آن مطالب را كه می‌خواند، تنش می‌لرزد. اميرالمؤمنينی‌ كه زهدش در زندگی‌ و دنيا مَثَل ساير است و مسلمان و غيرمسلمان آن را می‌دانند، دربارهی‌ پيامبر می‌گويد: »قد حقّر الدّنيا و صغّرها و اهون بها و هوّنها»(16)؛ دنيا را تحقير كرد - يعنی‌ همين لذايذ و بهرهمنديها و برخورداريهای‌ دنيا را كوچك كرد - به آنها توهين كرد و سبكشان نمود.

در قُبا برای‌ پيامبر آب آوردند و چيزی‌ هم مثل عسل قاطی‌ آن كردند. پيامبر فرمود: من اين را حرام نمی‌كنم، اما نمی‌خورم. اين دو، دو چيز است؛ يا آب يا عسل. آن را از ما نخواستهاند. اگر از من و شما بخواهند، پدرمان درآمده است! مگر ما می‌توانيم آنطور زندگی‌ بكنيم؟ پيداست كه آن نفس قدسی‌ ملكوتی‌، يك چيز ديگر است.

من و شما همان طلبه يا معلم پيش از انقلابيم. يكی‌ از شماها معلم بود، يكی‌ دانشجو بود، يكی‌ طلبه بود، يكی‌ منبری‌ بود، همهمان اينطور بوديم؛ اما حالا مثل عروسی‌ اشراف عروسی‌ بگيريم، مثل خانهی‌ اشراف خانه درست كنيم، مثل حركت اشراف در خيابانها حركت كنيم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ريششان تراشيده بود، ولی‌ ما ريشمان را گذاشتهايم، همين كافی‌ است؟! نه، ما هم مترفين می‌شويم. والله در جامعه اسلامی‌ هم ممكن است مترف به وجود بيايد. از آيه شريفه »و اذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها»(17) بترسيم. تُرف، فسق هم دنبال خودش می‌آورد.

اندازه نگهداريد؛ دولت مخارجش زياد و سنگين است. مخارج سنگين دولت منجر به اين می‌شود كه مثلاً در فلان بخش سوبسيد را بردارند. اين، سياست درست و متين و منطقی‌ هم است؛ شكی‌ در آن نيست، بايد هم انجام بگيرد، چاره ای‌ هم نيست، روی‌ مردم هم فشار می‌آيد؛ اما اين مخارج را منصفانه قرار بدهيم و خودمان به دست خودمان بر مخارج چيزی‌ اضافه نكنيم. اگر مبلغی‌ از مخارج دولت، عبارت از تغيير دكوراسيون اتاق مدير كل و معاون وزير و وزير و فلان مسؤول قضايی‌ و فلان مسؤول در بخشهای‌ گوناگون ديگر باشد، اين جرم و خطاست. اگر يكی‌ از مخارج دولت اين باشد كه فلان تعداد ماشين جديد بياوريم و بين دستگاهها تقسيم بكنيم، ما حق نداريم اين را جزو مخارج دولت حساب كنيم و به حساب آن از سوبسيد مردم بزنيم. نه، اين خلاف است. برای‌ اين كارها حد بگذاريد. دستگاهها بايد بخشنامه كنند و در مورد اين تغيير دكوراسيون ها و تغيير خانهها و خرجهای‌ اضافی‌ حدی‌ معين بكنند. من نمی‌گويم مثل بعضی‌ از تندروها باشيم كه می‌گويند در مسجد بنشينيم و وزارت كنيم؛ نه، در مسجد نمی‌شود. وزارت كردن، يك ساختمان و چهار تا اتاق و تعدادی‌ مسؤول و يك مقدار هم بالاخره امكانات برای‌ زندگی‌ آن آقايی‌ كه می‌خواهد خدمت بكند، می‌خواهد؛ اما بايد در حدی‌ باشد.

گاهی‌ از جاهايی‌ گزارشهای‌ نوميدكنندهای‌ می‌رسد و در برخی‌ موارد انسان واقعاً عرق شرم بر پيشانيش می‌نشيند؛ رعايت كنيد. سؤال می‌كنيم كه چرا ماشين لوكس و نو و مدل بالا؟ می‌گويند كه اشكال امنيتی‌ داريم! چه اشكال امنيتی‌؟! آقايان مسؤول در شورای‌ امنيت كشور يا جاهای‌ ديگر، بنشينند معين كنند و مسأله را در جايی‌ ببُرند؛ من هم اگر بايد دخالت كنم، بگوييد در جايی‌ دخالت كنم. اين چه وضعی‌ است كه همينطور بی‌حساب و كتاب جلوی‌ هر وزارتخانه و ادارهای‌، دهها ماشين به رنگهای‌ گوناگون متعلق به مسؤولانِ آنجا به چشم می‌خورد؟! چه كسی‌ چنين چيزی‌ را گفته است؟

من الان اعلام می‌كنم و قبلاً هم نوشتم و اين را گفتم كه آن وقتی‌ كه آقايان امكانات شخصی‌ دارند، حق ندارند از امكانات دولتی‌ استفاده بكنند. اگر ماشين داريد، آن را سوار شويد و به وزارتخانه و محل كارتان بياييد؛ ماشين دولتی‌ يعنی‌ چه؟ واللَّه اگر من از طرف مردم مورد ملامت قرار نمی‌گرفتم كه مرتب ملاحظهی‌ جهات امنيتی‌ را توصيه می‌كنند، بنده با ماشين پيكان بيرون می‌آمدم.

به حد ضرورت اكتفا كنيد و اندازه نگه داريد؛ اينها ما را از مردم دور می‌كند، روحانيون را از مردم دور می‌كند. روحانيون، به تقوا و ورع و بی‌اعتنايی‌ به دنيا در چشمها شيرين شدند. بدون ورع و بدون دورانداختن دنيا، نمی‌شود در چشمها شيرين ماند. مردم رودربايستی‌ ندارند؛ خدا هم با كسی‌ رودربايستی‌ ندارد.

مگر خدا با من و شما قوم و خويشی‌ دارد؟ مگر خدا با جمهوری‌ اسلامی‌ و با اين اسم قوم و خويشی‌ دارد؟ من و شما هستيم كه بايد معين كنيم اين جمهوری‌، اسلامی‌ است، يا اسلامی‌ نيست؛ اين هم در رفتار ماست».
(بيانات در جمع کارگزاران نظام، 23 مرداد 1370)

مثل قبل از انقلاب مي خواهند فرهنگ عمومي کشور را به سمت اشرافي گري تغيير دهند
«اشرافيگري، آن چيزي نيست که بشود با قانون و با دادگاه و با بازجويي و با امثال اينها علاجش کرد؛ خيلي سختتر از اين حرفهاست. اين از جمله مقولاتي است که بايستي فضاي عمومي کشور - احساسات مردم، خواست مردم و به تعبير رساتر، فرهنگ عمومي مردم - آن را دفع کند تا اين علاج شود.

آن کساني که به اشرافيگري گرايش دارند و دلشان براي زندگي اشرافي لک ميزند - يعني خوردن و پوشيدن و زندگي کردن و مشي کردن به سبک اشراف و دور از زندگي متوسّط مردم - يکي از کارهايي که ميکنند، اين است که اين ديد و ذهنيت را در مردم بهوجود آورند که اين چيز خوبي است و ارزش است؛ کمااينکه قبل از انقلاب اينگونه بود. قبل از انقلاب، مسؤولان حکومت، هرچه بيشتر با تشريفات و جاه و جلال و تکبّر و تفرعن و لباسهاي فاخر ظاهر ميشدند، يک عدّه از عوام مردم بيشتر خوششان ميآمد!

فرهنگ عمومي را اينگونه شکل داده بودند. بعد از انقلاب بعکس شد. لذا کساني هم که اهل کارهاي اشرافيگري بودند، از ترس گرايش مردم، اجتناب ميکردند؛ اما امروز بتدريج ميخواهند کار را بعکس کنند. به نظر من، اشرافيگري براي يک کشور آفت است؛ اشرافيگريِ مسؤولان، آفت مضاعف است؛ بهخاطر اينکه اگر اشراف عالَم از مال خودشان - حالا حلال و حرامش به عهده خودشان - خرج ميکنند، از مال خودشان اشرافيگري ميکنند؛ اما اگر مسؤولان اشرافيگري کنند، از مال مردم خرج ميکنند؛ مال خودشان که نيست. اين اشرافيگري، با احساس عمومي مردم، با نوشتن، با گفتن و با ترويج اين فکر، درست خواهد شد. اين بايد به يک فرهنگ تبديل شود؛ کاري نيست که بشود بهصورت دادگاه ويژه و محاکمه و امثال اينها درستش کرد.«
(پرسش و پاسخ با دانشجويان دانشگاه صنعتي شريف، اول آذر 1378)

مانور اشرافي گري حرام است

«يك وقت هست كه ما در زندگی‌ شخصی‌ خود مثلاً حركت اشرافگونهای‌ داريم بين خودمان و خدا؛ كه اگر حرام باشد، حرام است؛ اگر مكروه باشد، مكروه است؛ اگر مباح باشد، مباح است؛ اما يك وقت هست كه ما جلوی‌ چشم مردم يك مانور اشرافی‌گری‌ می‌دهيم؛ اين ديگر مباح و مكروه ندارد؛ همهاش حرام است؛ بهخاطر اينكه تعليمدهنده اشرافی‌گری‌ است به: اولاً زيردستهای‌ خودمان، ثانياً آحاد مردم به اين كار تشويق می‌شوند. ما نبايد مردم را به اين كار تشويق كنيم. ممكن است در داخل جامعه كسانی‌ پولدار باشند و ريخت و پاش كنند - البته اين كار بدی‌ است، ولی‌ به خودشان مربوط است - اما ريخت و پاش ما اولاً از جيبمان نيست، از بيتالمال است؛ ثانياً ريخت و پاش ما مشوق ريخت و پاش ديگران است. واقعاً «النّاس علی‌ دين ملوكهم». ملوك در اينجا به معنی‌ پادشاهان نيست كه بگوييم ما پادشاه نداريم؛ نه، ملوك شماها هستيد؛ النّاس علی‌ دين ماها.

در يكی‌ از تاريخها خواندم زمانی‌ كه وليدبنعبدالملك خليفه شده بود، چون خيلی‌ اهل جمعكردن ثروت و جواهرات و اشياء قيمتی‌ بود، مردم كوچه و بازار وقتی‌ به همديگر می‌رسيدند، مكالماتشان از اين قبيل بود: آقا! فلان لباس را آوردند، شما خريديد؟ آقا! فلان نگين را فلان كس آورده، شما خريديد؟ يعنی‌ مردم همهاش راجع به خريد و فروش وسايل و اشياء زينتی‌ و امثال اينها حرف می‌زدند. بعد از وليد، سليمانبنعبدالملك خليفه شد. او اهل ساختمانسازی‌ بود و به كاخسازی‌ و ساختمانسازی‌ خيلی‌ عشق می‌ورزيد. اين مورخ می‌گويد مردم حتّی‌ وقتی‌ برای‌ نماز به مسجد می‌آمدند، يكی‌ می‌گفت: آقا! شما كار ساختمانی‌ منزلتان را تمام كرديد؟ ديگری‌ می‌گفت: آقا! شما فلان خانه يا زمين را خريديد؟ ديگری‌ می‌گفت: آقا! شما آن دو اتاق را اضافه كرديد؟ حرفهايشان همه از اين قبيل بود.

بعد از اين دو نفر، عمربن عبدالعزيز آمد. او اهل عبادت بود. مورخ می‌گويد مردمِ كوچه و بازار وقتی‌ به هم می‌رسيدند، يكی‌ می‌گفت: آقا! راستی‌ شما ديروز دعای‌ ماه رجب را خوانديد؟ ديگری‌ می‌گفت: آن دو ركعت نماز را خوانديد؟ بنابراين رفتار ماها يك تأثير قهری‌ در رفتار مردم دارد. ساده‌زيستی‌ بسيار چيز خوبی‌ است.«
(بيانات در جمع اعضاي هيأت دولت، هشتم شهريور 1384)

انتهای پیام/ 4030 https://www.asrehamoon.ir/vdcf11dt.w6d0yagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما