تاریخ انتشار :شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۴۲
گفت وگو با حسین کیخا جانباز قطع نخاع؛

روایتی از 29 سال زندگی روی ویلچر

حرفهایش آدم را به روزهای جنگ می برد. حتی اگر به خاطر سن وسالت روزهای جنگ و دفاع از میهن و انقلاب را ندیده باشی با حرف های حسین کیخا خودت را در جبهه می بینی چنان شیرین صحبت می کند که دوست داری پایانی برای خاطرات و حرف هایش نباشد.
روایتی از 29 سال زندگی روی ویلچر
روایتی از 29 سال زندگی روی ویلچر
به گزارش سرویس ایثار و شهادت عصر هامون به نقل از زاهدانه، 29سال زندگی روی ويلچر، حتی تصورش هم سخت است. برای يک لحظه چشمانتان را ببنديد و تصور کنيد که می خواهید فقط برای مدتی کوتاه بدون آن که روی پا بايستيد زندگی کنيد.
زندگی جانبازان جنگ با تمام سختی‌های موجود هنوز ادامه دارد و چه زیبا زندگی این آدم‌ها جریان دارد.جانبازان بدنشان را تقدیم خدا کردند و امروز کوچه به کوچه و شهر به شهر آن‌ها که سند حقانیت 8 سال دفاع مقدس هستند، مظلومانه زندگی می‌کنند.
شهدا اگر رفتند جانبازان ماندند هنوز هم جانبازی نشسته روی ویلچر را می‌بینیم. هنوز هستند مردانی که با یک پا و عصا به دست در میان جمعیت در روز قدس، انتخابات و.. شرکت می کنند و هنوز سرفه‌های جانبازان شیمیایی در گوش شهر می‌پیچید.
حرفهایش آدم را به روزهای جنگ می برد. حتی اگر به خاطر سن وسالت روزهای جنگ و دفاع از میهن و انقلاب را ندیده باشی با حرف های حسین کیخا خودت را در جبهه می بینی چنان شیرین صحبت می کند که دوست داری پایانی برای خاطرات و حرف هایش نباشد.
«حسين کيخا» جانباز 70 درصد قطع نخاع و شيميايی جنگ تحمیلی، متولد سال 1346 است. دوران دبستان و راهنمایی را در روستای محمدآباد سپری کرد و دبیرستان را وارد حوزه علمیه امام جعفر صادق(ع) شد .

کیخا می گوید: از سوی عراق و استکبار جهانی جنگی برعلیه ایران شروع شد. نفس مسیحایی امام (ره) که سکان داری انقلاب اسلامی ایران بود همگان را به دفاع از میهن دعوت کرد؛ برای ادای دِین و لبیک گفتن به ندای رهبر به دفاع از ناموس، کشور و دینمان وارد جبهه نبرد شدم. انگیزه حضور در جبهه به قدری در من قوی بود که در دوران راهنمایی برای حضور در جبهه ثبت نام کردم چون قدم کوچک بود از شهر زابل من را عودت دادند ونپذیرفتند. بار دوم نیز به همراه دوستم محمود کیخا تا کرمان رفتیم و از پادگان امام حسین(ع) اجازه ورود بعلت کوتاهی قد را به من نداند، تا اینکه بعد از سه سال که در حوزه علمیه زاهدان مشغول به تحصیل بودم به اتفاق سایر طلاب عازم جبهه های حق علیه باطل شدیم. این انگیزه دفاع از میهن واطاعت از ولی امرمان بود که در فضای معنوی در بین جوانان کشور موج می زد وآنان داوطلبانه به جنگ می رفتند.
وی زمانی که تنها 18سال داشت روانه جبهه می شود و از سال 64 تا 65 با دشمن بعثی مبارزه می کند که در عمليات کربلای ۵ براثر اصابت ترکش دچار مجروحيت شديد می شود.با شرکت در عمليات کربلای 5 به عنوان تیربارچی پس از 6 ماه مبارزه در جبهه های حق عليه باطل، در تاريخ 20 دی ماه 65 بر اثر اصابت ترکش در خط مقدم جبهه دچار قطع نخاع می شود.
این جانباز قطع نخاعی بیان می کند: وقتی اسم از خاطره می آید طبیعی است نفس کشیدن با همرزمانمان به خصوص شهدا همچون فیلمی از جلوی چشمانم رد می شود وخاطرات چه تلخ و چه شیرین برایم تازه می شود.
يک يا زهرا(س)گفتم و...
فضای معنوی جبهه ها، برگزاری دعای توسل وکمیل، درس و بحث حوزه، حضور رزمنده ها در ميدان های آموزشی و شوخی های آنها با يکديگر از خاطرات خوشی است که هميشه در ياد من می ماند.در آن سوی ماجرا ديدن پيکر پاره پاره دوستان و همسنگران گردان409 که يکی يکی در ميدان مبارزه پرپر می شدند و حتی زمان کافی برای وداع با آنها نبود، تلخ ترين روزهای زندگی من است.
کيخا اظهار مي‌کند: در همان سال، در سه راهه شهادت شلمچه بيشتر رزمنده های گردان به شهادت رسيدند.در همان عمليات و در بحبوحه درگيری، خمپاره ای نزديک سنگر برخورد کرد و من مورد اصابت ترکش قرار گرفتم. همان زمان در اوج درگيری های عمليات کربلای 5، وقتی زخمی شدن رزمنده های ديگر را می ‌ديدم با خدای خود عهد بستم که اگر زمانی مجروح شدم تنها يک يا زهرا(س) بگويم و برای اينکه روحيه همرزمانم تضعيف نشود، آه و ناله نکنم. به لطف خدا در لحظه اصابت ترکش همان شد که از خداوند خواسته بودم.
کیخا هر چند لحظه ای که به فکر فرو می رود دوباره لبخندی بر لبانش مهمان می شود و ادامه می دهد: یک هفته قبل از شروع عملیات کربلای 5 که در دی ماه سال65 اتفاق افتاد حال وهوای گردان عوض شده بود خیلی از رزمندگان نورانی شده بودند خیلی ها قبر حفر کرده بودند، گویا خود را برای رفتن به سوی معبود آماده می کردند و درآن به راز ونیاز می پرداختند، حضور طلاب، شهیدان عبادی و مزاری و سایر دوستان با توجه به نقش روحانیت در آنجا فضای خاصی حاکم کرده بود. حنابندان یکی دیگر از رسوم شبهای عملیات رزمندگان بود.
کیخا بیان می کند: شب عملیات هوا سرد بود نماز جماعت که خواندیم از زیر قرآن رد شدیم ومحیای خداحاحفظی برای رفتن شدیم، خداحافظی با همرزمانی که شاید دیگر فرصت دیدارشان مهیا نمی شد؛ عملیات ساعت 12:30 شب شروع شد و ما شاهد آتش باران شدید از طرف خط مقدم خودمان به سمت دشمن بعثی بودیم، در بعدازظهر روز عملیات در محور سمت چپ سرای شهادت 40 عراقی را اسیر کردیم که شهید علی عبادی جوادی و سایر همرزمانمان در این منطقه به شهادت رسیدند.
کیخا با بیان اینکه امدادهای غیبی زیادی در جبهه صورت می گرفت، ادامه داد: یادم می آ ید در منطقه عملیاتی بودیم در نزدیکی ما بمب شیمیایی دشمن منفجر شد خمپاره هایی که به زمین اصابت می کرد دود غلیظ سفیدی در هوا معلق می کرد. در همین حین من ،شهید عرب موذن ومسعود سرگزی آمپول هایی که مخصوص ش م ر داده بودند را باید تزریق میکردیم ؛ اما سه الی چهار متر مانده بود که این دود به سمت ما برسد ناگهان گرد بادی آمد واین توده شیمیاییرا دور کرد. این را ما لطف خدا وامداد غیبی می دانیم که در آن شرایط یکدفعه گرد بادی بوزد و مستقیما ماموریت آن دور کردن توده شیمیایی از رزمندگان ما باشد.
کیخا بازگو می کند: ما گروهانی بودیم به اسم زید بن حارثه ویژه گردان 405 ، بچهایی که در عملیات های مختلف جنگیده و زبده بودند؛ از در همین گروه یگ دسته ویژه تشکیل داده بودیم که من در آنجا تیربار چی بودم که نقش مهمی در بستن یک محور در مقابل دشمن را به مثابه نوک یک پیکان برعهده داشتم.
کیخا از زندگی روی ویلچر می گو ید: زندگی روی ویلچر زندگی بسیار سخت و مشقت آوری است اما چیزی که این زندگی را برایم شیرین می کند رضای خداوند است. افتخارم این است که برای دفاع و لبیک امام در جبهه حضور پیدا کردم.« آب دریا رااگر نتوان کشید هم بقدر تشنگی باید چشید»، اگر شربت شیرین شهادت نصیبم نشد در زمره جانبازان حضور دارم واین باعث افتخارم است.
کیخا با اشاره به اینکه در زندگی روی ویلچرنقش همسران جانباز را نباید نادیده گرفت، خاطر نشان کرد: ، زندگی با یک جانباز قطع نخاع شرایط خاصی را می طلبد صبر، حوصله و جرات زیادی را می طلبد. همسران جانباز70 درصد به بالا نقش شان کمتر از نقش خود جانباز نیست چراکه آنها هم با همان انگیزه ای که رزمندگان به جبهه حق علیه باطل رفتند هم اکنون در جهت ادای تکلیف و جان فشانی زندگی با جانباز این ایده خالصی که داشتند را انتخاب کردند و از لذت دنیا دست کشیدند و پرستاری یک جانباز را برعهده گرفتند.
وی در پایان گفت: بهترین جانباز، جانبازی است که براساس آرمانهای امام، شهدای عزیز وآرمانهای خود ایثارگران در دوران دفاع مقدس باقی بماند. الگوی ما در جانبازی حضرت ابالفضل العباس است که وفاداری، فرهنگ ایثار و شهادت نشات گرفته از این مکتب حسینی است وما امروز نسل به نسل به آیندگان منتقل می کنیم .
انتهای پیام/ 9031 https://www.asrehamoon.ir/vdcguq93.ak97n4prra.html
نام شما
آدرس ايميل شما