تاریخ انتشار :جمعه ۲۰ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۰۰
سردار سرلشكر پاسدار حاج قاسم سليمانی درباره شهید میرحسینی نقل می كند: سيدالشهدای همه شهدای استان سيستان و بلوچستان و بزرگ لشكر ثارالله، كه واقعا امروز من در هر مأموريتی جای او را خالی می بينم، شهيد ميرحسينی است.
حاج قاسم سلیمانی درباره «شهید میرحسینی» چه می گوید؟
به گزارش سرویس ایثار و شهادت عصرهامون به نقل از زاهدانه، سردار شهید قاسم میرحسینی در سال42 در روستای میربیک از توابع جزینک زابل دیده به جهان گشود. شروع تحصیلات وی از سال47 بود و در سال60موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. وی در همین سال به عضویت سپاه در آمد و در بخش های پذیرش و عملیات این نهاد مشغول به فعالیت شد.
شهید میرحسینی که دارای چهار برادر دیگر نیز می باشد به همراه آنان برای گذراندن دوره آموزش فرماندهی به پادگان امام علی(ع) تهران اعزام شد. این شهید بزرگوار پس از گذراندن پنج ماه دوره آموزشی همزمان با عملیان بزرگ بیت المقدس به جبهه و شرکت در این عملیات اعزام شد.
وی در سال 61 نخست بعنوان مربی آموزشی وسپس فرماندهی گردان خدمت کرد و در عملیات والفجر مقدماتی مسئول طرح و عملیات تیپ ثارالله بود و قبل از عملیات خیبر به فرماندهی این تیپ برگزیده شد.
شهید میرحسینی در سال 62 ازدواج کرد و در تابستان 63 بعنوان مسئول طرح و عملیات لشکر41ثارالله منصوب و با شرکت در عملیات بدر به شدت مجروح شد. میرحسینی در سن22سالگی توفیق زیارت خانه خدارا یافته بود و پس از بازگشت از این سفر معنوی به عنوان قائم مقام لشکر41ثارالله معرفی شد.
نوزدهم آذر ماه سال65 روز تلخ و فراموش نشدنی برای همرزمان شهید میرحسینی، خانواده و مردم دارالولایه سیستان بشمار می رود. این سردار دلیر اسلام در عملیات کربلای پنج در منطقه عملیاتی شلمچه به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
رمز موفقیت این شهید عالی مقام در ایمان قوی، توکل عملی، ترس از خدا و نترسیدن از غیر خدا بود و نه چیز دیگر؛ او افتخار هر سیستانی و بلوچستانی و هر ایرانی است .

فرازی از وصیت نامه شهید میرحسینی:

«سخنی با برادران عزيزم، همرزم ها و همسنگران قديمی مخصوصا حاج قاسم سليمانی: شايد مصلحت و مشيت حضرت حق بر اين باشد كه توفيق شهادت پيدا كنم و در اين دارفانی همديگر را وداع كنيم . لازم ديدم چند جمله ای بعنوان درد دل و ره آورد چندين ساله جنگ و درس هايی كه حقير گرفتم و بعضی ها را توفيق پيدا كرده بكاربندم و بعضی ها را دير متوجه شدم يادآور شوم.»
اول اینکه در جنگ هستيد و هيچ برنامه ای از پيامدهای زندگی ، شما را در امر جنگ و برنامه ريزی های آن سست و كم مقاومت نكند، دومین مورد این است که علت عمده بريدن از جنگ و فشار ناشی از آن را بايد رد مسايل عقيدتی و روحی پيدا كرد، نه در كمبودهای آموزشی - كادری و تجهيزاتی ، برای مثال اگر به قيامت - معاد - محشر و روز رستاخيز معتقد باشيم و باور كنيم همه هست و برحق هم هست هرگز از مرگ فرار نمی كنيم و هرگز دل به دنيا نخواهيم بست ولی چون روح ملكوتی نسبت به باورهای حضرت حق رشد نكرده است و فنای درگاه عبوديت حق نگرديده است و قدرت كافی در برابر فشارهای مادی را ندارد . هميشه دلزدگی ، كدورت ، نيش زبان ، زخم زبان زدن و بعضا بريدن از جنگ را فراهم می آورد.
سوم اینکه هيچ چيزی را به دل راه ندهيد به حدی كه الله شود و جای الله (جل و علی) را بگيرد كه حضرت حق سريعا از آن دل، رخت برمی بندد. راحتی های جنگ را سر همديگر تقسيم كنيد و مشكلات و سختی ها را نيز چنين كنيد . رده های پايين هميشه قوت قلب رده های بالا باشند و بالايی ها پدر و برادر بزرگ پايين ها ، در پيشگاه خداوند شهادت می دهم بسيجی ها اسوه ها و سمبل رزمندگان زمان انبيا و اوليا هستند و نبايد با بودن چند نفر غير بسيجی در لباس مقدس آنان ، همه را با يک چشم ديد . امت حزب ا... خانواده های معظم شهداء ، مفقودالاثرها ، اسرا و جانبازان و ساير اقشار كه ذی حق انقلاب اسلامی می باشند به حق همراه امام و مقاوم با امام حركت كردند و بايد برادران جنگ به عنوان پيشتازان اين حركت ، گرمی و نشاط و حرارت و سرعت بيشتر از بقيه داشته باشند .
و در آخر اینکه من حقی بر گردن هيچ يک از شما ندارم و انتظار دارم مرا عفو كنيد و از ساير برادران آشنا برايم حلاليت و عفو طلب كنيد و من اگر حقی داشته باشم همه را می بخشم .

سخنان گوهر بار :

«مقام معظم رهبری» در وصف اين شهيد می فرمايند: سردار شهيد حاج قاسم ميرحسينی كه از سرداران لشكر 41ثارالله، در ميدان نبرد در هنگام دفاع از آن شخصيتهای استثسنائی و جالب است كه من مردم سيستان را اينگونه شناختم .
سردار سرلشكر پاسدار حاج قاسم سليمانی درباره آن شهيد نیز نقل می كند: سيدالشهدای همه شهدای استان سيستان و بلوچستان و بزرگ لشكر ثارالله، كه واقعا امروز من در هر مأموريتی جای او را خالی می بينم، شهيد ميرحسينی است.
وی در خصوص شهادت یارش می‌گوید: قبل از عملیات کربلای پنج شبی داخل سنگر گفت تیر به پیشانی من می‌خورد. انگشتش را روی پیشانی گذاشت و همین طور هم شد و بی‌سیم‌های لشکر دیگر تا پایان جنگ صدای دلنشین میرحسینی را نشنیدند.
انتهای پیام/
https://www.asrehamoon.ir/vdcgzx9u.ak9tt4prra.html
منبع : پایگاه خبری زاهدانه
نام شما
آدرس ايميل شما