> دوستانم مرا شهید زنده خطاب می کنند | عصر هامون
تاریخ انتشار :شنبه ۱۲ تير ۱۳۹۵ ساعت ۲۰:۵۵
گفت و گوی اختصاصی سفیر شرق با علیرضا باراجی؛جانباز سالهای دفاع مقدس:

دوستانم مرا شهید زنده خطاب می کنند

جانباز علیرضا باراجی در سال 67 در عملیات بیت المقدس به اسارت نیروهای بعثی در آمد و پس از 27 ماه مفقودالاثر بودن به آغوش وطن باز گشت.
دوستانم مرا شهید زنده خطاب می کنند
به گزارش عصرهامون و به نقل از سفیر شرق وقتی وارد دفترش می شوم دو کتاب دفاع مقدس روی میز و یک چفیه بر دوشش است.چنان غرق در خاطرات شده که صدای همکارش را نمی شود که مدام او را شهید زنده خطاب می کند،همکار آقای باراجی رو به من می گوید:هنوز باور نداریم که علیرضا بازگشته و در میان ما است.
از آقای باراجی می پرسم حالا چرا شهید زنده و او می گوید:بعد از اسارت هیچ نام و نشانی از ما برای خانواده مان ارسال نشد و همه شهادتمان را باور کرده بودند.
وی می گوید:سالهای دفاع مقدس هیچگاه از ذهنم پاک نمی شود چون من آن سالها را به یاد پیروزی انقلاب زندگی کردم.
باراجی درباره شکنجه های اسارت می گوید:وقتی اسیر شدیم دشمن برای شکنجه نیروهای ایرانی از هر وسیله ای استفاده می کرد،ما قبل از ورود به اردوگاه باید از یک راهروی باریک که مملو از عراقی ها بود و مورد حمله ی عراقی های باتوم به دست قرار می گرفتیم.در همه ی این شکنجه ها ایرانی ها با یاد خدا آرام می گرفتند و سختی این دوران را به برای رسیدن به پیروزی نهایی انقلاب تحمل می کردند.
اسارتی که به یاد امام شیرین شد
علیرضا باراجی به یکی از خاطرات اسارت خود اشاره می کند و می گوید:یک روز که برای هواخوری به درون محوطه رفته بودیم یکی از سرگردهای عراقی مرا صدا زد و گفت:تو دوست خمینی هستی یا دشمنش؟و من بدون لحظه ای درنگ گفتم:اگر خدای خمینی دشمن اوست من هم دشمن او هستم و اگر خدای خمینی دوست او من هم دوست او هستم.
جانباز سالهای دفاع مقدس می گوید:خانواده ام هدیه ی خدا هستند و در طی این سالها با مراقبت از من حق نوع دوستی را ادا کرده اند چون من در دوران اسارت از ناحیه کلیه،ریه و اعصاب و روان مورد حمله قرار گرفته و مجروح شدم و نیاز مستمر به مراقبت داشتم تا بهبود پیدا کنم.
وی به حال و هوای اسیران بعد از شنیدن خبر رحلت امام اشاره کرد و گفت:بچه ها تمام روحیه خود را از دست داده بودند و دلشان می خواست مراسمی در سوگ امام برگزار کنند اما نیروهای عراقی سخت مخالف این قضیه بودند تا اینکه با همفکری اسرا قرار بر این شد که نیروهای عراقی را قانع کنیم که پدر من فوت شده و برای تسکین آرامشم دوستان مراسم کوچکی برگزار کنند و انها موافقت کردند و توانستیم به هر طریق ممکن مراسم رحلت امام را در اردوگاه برگزار کنیم.
باراجی به اخلاق و جوانمردی شهید عالی اشاره کرد و گفت:من در دبیرستان شهید کیخا شهرستان زابل همکلاسی حسین بودم  و خوب به یاد دارم که حسین به ورزش و کشتی علاقه ی فراوانی داشت و مدام برای تمرین به سالن کشتی شهید کیانی می رفت و این علاقه ی او به ورزش مثال زدنی بود.
علیرضا باراجی سالهای دفاع مقدس را جزو بهترین سالهای زندگی خود می داند و آرزوی مدافع حرم شدن او را لحظه ی از دعا برای مادفعان باز نمی دارد.
 
انتهای خبر 314 https://www.asrehamoon.ir/vdcew78v.jh8poi9bbj.html
منبع : سفیر شرق
نام شما
آدرس ايميل شما