تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۴ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۲۵
احمد صیادی یکی از شاعران نیمروزی که پنج جلد کتاب در قالب غزل و مثنوی آماده چاپ دارد و تاکنون هیچ حمایتی از آن نشده است.
شعر ودیعه ای است الهی/ پنج جلد کتاب شعر اثر شاعر نیمروزی
به گزارش سرویس عصرهامون به نقل از خبرنیمروز، قلم، زبان عقل و معرفت و احساس انسان ها، بیان کننده اندیشه و شخصیت صاحب آن است. قلم، زبان دوم انسان هاست و قلم بسیار گسترده تر از آن است که در بیان بگنجد.
چهاردهم تیر به نام روز قلم در تقویم ملی به ثبت رسیده است و بهانه ای شد تا گفتگویی با یکی از شاعران و اهالی قلم شهرستان نیمروز داشته باشیم.
 احمد صیادی متولد 1346 از شاعران نیمروزی است که در رشته‌ی ادبیات فارسی در دبیرستان روستای دهنو از توابع شهرستان نیمروز مشغول به تدریس است.
این شاعر با اشاره به اینکه در ادبیات فارسی ۲۸ وزن شعری داریم که در قالب های مثنوی، غزل، قصیده، رباعی و … هستند اظهار داشت: اگر بخواهم شعر آیینی را در یک جمله تعریف کنم "شعر آیینی شعری است که دارای مزامین مناقب و مراثی اهل بیت است".
وی می گوید: در سالهایی که محصل بودم و از عروض «فن شناخت شعر» اطلاعی نداشتم شعر می‌گفتم، زیرا شعر یک ودیعه‌ الهی است که خداوند به بشر بخشیده است.
 صیادی تصریح کرد: چه بسا شاعرانی داشتیم که بی‌سواد بودند اما شعر آنها بدون اشکال بوده، یک دهه است که به طور حرفه‌ای به شعر پرداخته‌ام در سال‌های اخیر در جشنواره‌ها و همایش‌ها و کنگره‌های زیادی از جمله کنگره ملی شعر هامون، کنگره ملی شعر بلوچستان شرکت نموده‌ و به شعر خوانی پرداخته‌ام.
 این شاعر نیمروزی با بیان اینکه اکنون حدود پنج جلد کتاب شعر آماده برای چاپ دارم خاطر نشان کرد: 2 جلد در قالب غزل کلاسیک، 2 جلد مثنوی که یک جلد در مورد چهارده معصوم تحت عنوان گلهای ولایت و یک جلد اشعار محلی (زابلی) است که به دلیل بضاعت مالی هیچ کدام از کتاب ها هنوز به چاپ نرسیده اند.
وی ادامه داد: شاعر از نظر مالی در وضعیتی نیست تا بخواهد کتاب چاپ کند مگر اینکه دیگران به او کمک کنند که متاسفانه ارگان‌های دولتی هم توجهی به ما ندارند.
احمد صیادی عنوان کرد: یک کتاب غزل با عنوان «ارمغان دل» از طریق اداره کل ارشاد و فرهنگ اسلامی برای چاپ ارسال گردیده که بیش از دو سال می گذرد که هنوز خبری نیست و به چاپ نرسیده است.
نمونه ای از شعر را بخوانید
سیستان
الا زادگاهِ یلان، سیستان
 دلت زنده گردان بماند جاودان
تو دستان و رستم، عطا کرده‌ای
تو ایران به عالم، به پا کرده‌ای
اگر لرزه بر جانِ توران فتاد
 اگر دیو و اهریمنی، شد به باد
همه از وجودِ یلانِ تو شد
 مفخّر همه دود مانِ تو شد
فزاینده‌ی رزقِ ایران، تویی
 برازنده‌ی لطفِ یزدان، تویی....
نظر سوی هامون اگر می‌فتاد      مفرّح نهادِ مرا می نهاد
دلم می‌سپردم به هامونِ تو
 تو لیلی و من گشته مجنون ِ تو
ولی حالیا گر چه اِنعام حق
 فرو خفته تا گشته‌ای مستحق....
نداری در این برهه فریاد رس
همه سبزه‌هایت شده خاک و خس
گُلِ گز که فخر و غرورِ تو بود
نمادی ز عشق و سرور تو بود
کنون سر به زیر و‌ فرو ‌خفته است
فتاده زمین، بادشان رُفته است
اگر چه درونِ دلت خون شده است
همه سنگ بی مهری، افزون شده است
رَگت را زدند و چنین زیستی
که ماندی بَرِ بستر نیستی
رَگت نه رگِ خلقِ کوی تو را
 سر از تو، جدا کرده موی تو را....
دگر باره هامونت آباد آورد
سبوی شکسته، گلاب آورد....
شود دامنِ سبزه، دامان تو
صداقت بریزد به انبان تو
زمینت همه سبز و سرخ آورد
گره‌های دلمردگی می‌پَرَد
گیاهانِ اطرافِ جوهای تو
شکوفه بریزند در پای تو
دوباره گلستانِ ایران شوی
شفا بخشِ جانِ پریشان شوی
دگر باره انبارِ غلّه شوی
ز هر سو طلا گندمت، بِدْرَوی....
دگر باره آن داسِ عقرب دُمَت
زند شانه بر گیسوی گندمت
جوانانِ حیران و بی‌تابِ تو
بخواند به خود دُختِ مهتابِ تو
همه درد و غم ریزد از شانه‌ات
دَوَد خلق رفته، سوی خانه‌ات
نمیری تو ای سیستانم، کنون
کز آبادیت می‌گریزد جنون
همیشه سر افراز و جاوید باش
برای دلم ، کوهِ امید باش
 
«میلاد مولود کعبه»
ساغرِ هستی دوباره با شعف/
گردشی شیوا نموده، بی اسف
لحظه ها در هاله بود و در حصار/
چشم،سوی کعبه بود از هر قطار
کودکِ فریاد را دل می تپید /
بوی عدل از، حیّ ِ داور، می رسید
باغ ِ چشمان ، پُر، گلستان گشته بود /
عشق، برجی بهر ِ خوبان، بسته بود
 مالک و مُلک و مَلَک، چشم انتظار /
آرزوها رو به سوی افتخار
 گوهر ِ دیده، ز شادی می چکید
انتظار ِ مولِدی را می خرید
 آسمان، هر گوشه آذین بسته بود/
جشن ِ شادی، با مَلَک، زین بسته بود
 بوی احساس ِ رضایت، می وزید/
شور ِ فریاد ِ عدالت، می رسید
 جویبار ِ مهر، در جان می نوشت /
واژه ها لبخند ِ ایمان، می سرشت
 در فضا عطر ِ شهامت، می وزید/
بوی زیبای امامت، می رسید
 کعبه در آغوش ِ خود مولا علی/
می نمودش بر همه کس منجلی
 غرفه ی دل، پر زشادی گشته بود/
تا فلک ، اندیشه ها پَر بسته بود
 نخل ِ ایمان، بارور شد این زمان/
گل تراوش کرد در کلّ ِ جهان
 در دل ِ کعبه، ولادت می شود/
عشق ِ حق را او دلالت می شود
انتهای پیام/9717
 
  https://www.asrehamoon.ir/vdchiin6.23n-vdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما