> پیام وصیت نامه اولین شهید دفاع مقدس در جنوب شرق به حقوق بگیران نجومیاز مبارزات انقلابی تا شهادت در جبهه های جنگ تحمیلی | عصر هامون
تاریخ انتشار :شنبه ۳ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۱۳
خواهر اولین شهید سیستان و بلوچستان گفت: وصیت نامه برادرم خطاب به مدیرانی است که از پول های بیت المال استفاده نادرست می کنند که لازم یک بار وصیت نامه شهدا را مرور کنند.
پیام وصیت نامه اولین شهید دفاع مقدس در جنوب شرق به حقوق بگیران نجومی/از مبارزات انقلابی تا شهادت در جبهه های جنگ تحمیلی
به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت عصرهامون، به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید و هفته دفاع مقدس پایگاه خبری عصرهامون به سراغ خانواده اولین معلم شهید استان رفت.
بیست و هشتمین روز آبان ماه سال 1333 ه.ش. در شهرستان زاهدان پس از نه ماه انتظار نخستين فرزندِ عیدو آقا متولد شد. بنا به اعتقادات مذهبي شان نام كودك را محمد رضا نهادند. اما خبر نداشتند روزی محمد رضا جز یاوران بت شکن زمانه خواهد شد.
پدر محمد رضا بسيار متديّن و مذهبي بود و همیشه برای ادای نماز به همراه فرزندان راهی مسجد جامع شهر می شد تا این محمد رضا مرید اولین امام جمعه شهر زاهدان شد و جاودانه شد.
فرحناز خواهر شهید از غم فراغ پدر و مادر می گوید و ادامه می دهد:  محمد رضا نه تنها اولین معلم شهید بلکه  اولین شهید جنگ تحمیلی استان نیز است.
وی می گوید: پدرم می گفت محمد رضا بدون اینکه مکتب قرآنی برود خود قرآن می خواند و حتی به ما نیز آموزش می دادو گاه گاهی با پول تو جیبی اش برایمان جایزه می خرید تا تشویق شویم.
حاج آقا مزاری می گفت محمد رضا از فرزندم به من نزدیک تر است.
محمد رضا در بحبوحه دوران مبارزه با رژیم پهلوی جز انقلابیون درجه یک بود و گرداننده تمام تظاهرات ایشان و شهید ملاجعفری بودند به طوری که اوایل انقلاب که امتی ها کتابخانه مسجد جامع را گرفته بودند توسط شهید سبزکار و مردم غیور زاهدان بیرون رانده شدند.
وی بیان کرد: امتی ها و منافقین می دانستند محمد خیلی آشنا به قرآن است لذا وقتی ایشان را می دیدند فرار می کردند که درباره اسلام با ایشان بحث نکنند.
خواهر شهید سبزکار افزود: زمانی که حضرت آقا در ایرانشهر تبعید بودند یک روز محمد رضا و دوستانشان به دیدار ایشان رفتند و زمانی که می خواستند برگردند از ایشان می خواهند کنارشان عکس بگیرند که ایشان می فرمایند برای بنده مسئله ای نیست ولی بخواهید از ایرانشهر به زاهدان بازگردید در این مسیر اگر دستگیر شوید برای شما بد می شود.
وقتی سال ها بعد حضرت آقا به استان سفر می کنند برادرم عکس محمد رضا را به ایشان نشان می دهند و ایشان می فرماینده چهره اش برایم آشناست و عکس را به عنوان یادگاری برمی دارند.
در ادامه خواهر شهید گفت: محمد رضا در تربیت معلم زاهدان تحصیل و سال 58 دبیر شد ، حدود یک سالی که از استخدام وی گذشت جنگ تحمیلی آغاز شد لذا کوله بار سفر بست و راهی جبهه شد و تنها پس از 13 روز خبر شهادتش را به ما دادند.
وی درباره خیرخواهی و انسانیت شهید می گوید: محمد رضا همواره از هزینه خود صرف شاگردانش می کرد به طوری که یک روز یکی از شاگردانش که حالا جز مسئولین استان است به شهید گفته بود که زیر نور ماه درس می خواند لذا صبح روز بعد شهید سریعا به منزل وی رفته و با کمک اهالی مسجد خانه این خانواده را بازسازی و مرمت کردند.
وی تصریح کرد: در سال 59 که قصد سفر به جبهه کرد بسیاری از دوستانش آن را منع کرده و می گفتند به وجود تو در استان بیشتر نیاز است اما وی می گفت جهاد در راه خدا وظیفه است  و من باید به جبهه بروم.
خواهر شهید سبزکار می گوید: در زمان انقلاب یک شب محمد رضا یک نوار با خود به خانه آورد و درب و پنجره ها را بست و گفت این نوار را به دقت گوش کنید، از او که در خصوص محتویات نوار می پرسیم می گوید ایشان امام خمینی هستند که برعلیه شاه مبارزه می کنند ، یکی از جملاتی که از امام خمینی در خاطرم مانده این بود که ایشان می فرمودند: باید همه متحد شویم و شاخ های این گاو را بشکنید. این جمله امام در ذهنم بود و پس از آن من نیز در مدرسه علیه شاه تبلیغات می کردم تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید.
روزی که مجسمه شاه به زمین انداخته شد محمدرضا، آیت الله کفعمی و حاج آقا مزاری به استقبال و دیدار امام به  تهران رفتند.
خواهر شهید سبزکار در خصوص نحوه شهادت محمد رضا گفت: پس از 13 روز که محمد رضا راهی جنگ شده بود 28 آذر ماه 59 بر اثر ترکش خمپاره در جاده ماهشهر- آبادان به شهادت رسید.
آن شب مادرم خواب می بیند که محمد رضا علم سیاه در دست دارد و آدم های بسیاری دنبالش به راه افتادند مادرم در عالم خواب از او می پرسد: کجا می روی که محمد رضا می گوید مگر خبر نداری راهی کربلا شدم.
صبح حال مادرم دگرگون می شود تا اینکه برادرم که ارتشی و در تهران بود خبر شهادت محمد رضا را در روزنامه می خواند و برای تحویل به سردخانه مراجعه می کند و از سوی دیگر نیز به برادرم که در کرمان بود خبر می دهد تا زودتر به زاهدان برود و خبر دهد.
آن روز وقتی از مدرسه برگشتیم خانه خیلی شلوغ بود همسایه ها خودشان را می زدند برادرم اولین شهید استان بود تشییع جنازه اش مثل شهید طالقانی برگزار شد تا چهلم برادرم تلویزیون هر شب برنامه داشت و خانه ما شلوغ بود .
وی با اشک ادامه می دهد: بنی صدر ملعون حتی سلاح هم در اختیارشان نگذاشته بود.
وی محمد مهدی ملاجعفری و محمد علی مقدسی را از دوستان صمیمی شهید خواند و گفت: شهید از جمله کسانی بود که کنار آیت الله کفعمی بزرگ شد لذا از همان روز های اول استخدامی که در مدرسه یعقوب لیث تدریس می کرد  اقدام به تبلیغ اسلام نیز کرد لذا اشرار تلاش می کردند او را شهید کنند.
وی اظهار داشت: شبی که محمد رضا قصد رفتن به جبهه کرد وصیت نامه ای نوشت و به برادرم گفت که آن را کجا می گذارد، شب شهادت غوغایی بود پیام شهدا مشخص است برادرم ذره ذره خمس و زکات مال خود را پرداخت کرده بود اما اکنون برخی مسئولین اقدام به اختلاس می کنند  حقوق های میلیونی از بیت المال برداشت می کنند محمد رضا حتی شبهه ای در حقوقش باقی نگذاشته بود.
وی در پایان ضمن گله از مسئولین گفت: سال هاست یاد محمد رضا فراموش شده و کسی برای یادآوری درس های شهید به منزل ما نیامده گویی همه اولین شهید استان را فراموش کرده اند.
انتهای پیام/
 
https://www.asrehamoon.ir/vdcbasbw.rhbwzpiuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما