با نگاهم تمام خانه را زیر و رو میکنم به دنبال نشانه ای از حیات شهید؛ او همین جاست، میان تمام خاطراتش که با هر تکهشان هزار هزار انسان را عاشق و شیدا میکند و دوباره تجلی مییابد در مدافعی دیگر.
به گزارش عصرهامون به نقل از صبح توس؛ همسر و مادر شهید جواد جهانی در سکوتی بس ژرف فرو رفتهاند، شاید هرکدامشان دارند با خاطرات خوش جوادشان عشق بازی می کنند؛ چشمانشان به زمین دوخته شده؛ اما نگاهشان در افلاک به سر میبرد.
نگاهم به اطراف خانه میچرخد، به راستی خانه شهید جهانی تبدیل به بیتالشهدا شده است؛ موزهای که هر عاشقی را شیفته لبیک برای شهادت میکند؛ دیوارهای خانه حدود 800 روز است که نگاهشان به جمال شهید جواد جهانی روشن نشده؛ اما تک تک آجرهای این خانه با سکوتشان گواهی میدهند عشقی لایتنهای را.
گوشه تا گوشه خانه بار خاطراتی را یدک میکشد که روزگاری خود خاطرهساز بودهاند؛ تیک تاک ساعت شهید جهانی هنوز خانه را مینوازد، عقربه ساعتش از حرکت نایستاده، بلکه میرود و میدود تا خاطرات را زنده نگاه دارد.
مادر اشک را از گوشه چشمانش میزداید، به او خیره میشوم، اویی که زندگی اش با یادگاری های پسرش گره کور خورده است؛ در عمق چشمانش می خوانم که میگوید جوادم کجایی که خاطراتت از حضورت وفادار ترند.
صبح توس: خبر شهادت شهید جواد جهانی را چگونه به شما اطلاع دادند؟
معصومه صبری، مادر شهید جهانی: به پسرم جلال از شب گذشته( شب قبل از شهادت) خبر شهادت را داده بودند؛ اما تأکید کرده بودند که به خانواده خبر شهادت ابلاغ نشود؛ یکشنبه می خواستم به جلسه قرآن بروم که جلال گفت به مغازه اش بروم بعد چند دقیقه مردی آمد گفت منزل آقای جهانی، پرسیدم با آقای جهانی چه کار دارید و او پاسخ گفت یکی از دوستان جواد است.
زمانی که گفت یکی از دوستان جواد است پرسیدم آیا برای جواد اتفاقی افتاده و آن مرد جواب منفی داد، گفتم چرا جواد حتما شهید شده، او گفت جواد کمی مجروح شده و من گفتم شما فکر کنید از هوا آتیش بباره و جواد من تنها مجروح شده باشد؛ برایم مثل روز روشن بود که جواد شهید شده است تمام بدنم بی حس بود، نمی دانستم چه طور به پدرش که خیلی به جواد وابسته است باید خبر دهم، رفتم لباس مشکی بپوشم که دیدم پدر جواد لباس سیاه بر تن دارد.
پدرش خیلی جواد را دوست داشت، جواد همیشه می گفت من میروم؛ اما برادرانم هستند؛ اما پدرش پاسخ میداد:«هر گل یک بویی دارد، من خیلی برای تو زحمت کشیدهام دوست ندارم بروی.»؛ دلم برای پدرش میسوخت، با خود فکر میکردم جواب پدرش را چه بدهیم اما حضرت زینب و فاطمه زهرا(س) خودشان به او صبر دادند.
این را که میگوید، اشک امان نمیدهد و می بارد و شانههای تکیده مادر خمیده تر میشود، همسر جواد نگاهش را از زمین می گیرد و به من خیره میشود. در زلالی چشمانش ردی از غم دیده نمیشود، او همچون جواد که پرده به ایستادگی اش تکیه زده بود، مردانه ایستاده تا تکیه گاهی امن برای فرزندانش باشد.
مریم خلقی، همسر شهید جهانی: صبحی که می خواستند خبر شهادت همسرم را بیاورند، شهید خزائی را در سوریه در حال گزارش دیدم در حالی که پشت سرش منفجر میشد با خود گفتم شهید خزائی چه قدر نزدیک است و هر لحظه ممکن است شهید شود؛ عصر اخبار را شنیدم که اعلام کردند خبرنگار صدا و سیما شهید شده است، دلم خیلی آشفته شد در حالی که خبر نداشتم همسر من یک ساعت پیش از شهید خزائی دعوت حق را لبیک گفته است.
شب خواب دیدم همسرم با لباس رزم آمده و میگوید:«آمدم دنبالت با هم برویم، دلم برایت تنگ شده.» به او نگاه کردم و دیدم سفیدی چشمهایش قرمز است انگار درد عمیقی را تحمل می کند و همان لحظه بیدار شدم.
ساعت 8:30 پدرم تماس گرفتند و مدام می پرسیدند خوبی؟ چه خبر؟ از جواد آقا چه خبر؟ کسی زنگ نزده؟ کسی خبر نداده؟ پرسیدم اتفاقی افتاده است که پدرم پاسخ گفت ظاهرا جواد مجروح شده و او را به تهران منتقل کردهاند.
همان لحظه خاطرم آمد که خانواده شهدا میگفتند با جراحت شدید خبر شهادت را اطلاع میدهند بنابراین پرسیدم آیا جواد شهید شده؟ که پدرم پاسخ دادند جواد به آرزویش رسید؛ بغض کرده بودم و گفتم خدا را شکر که حضرت زینب(س) و آقا عبدلله(ع) قبولش کردند.
جمله اش که تمام میشود، بغض خفته در گلویش را با صلابت تمام فرو میخورد؛ باید مردی در قالب زن باشد، باید به جای پدری برای فرزندانش مادری باشد که پدری کند
صبح توس: از نحوه شهادت شهید جهانی بگوئید.
خلقی: همسرم همیشه می گفت دعا کن مثل مادرم فاطمه زهرا(س) از ناحیه پهلو یا بازو شهید شوم، زمانی که بمب عمل کرد جواد بیشتر از ناحیه پهلو آسیب دید و آن زمان کمرش میشکند و با بینی و صورت به صورت سجده به زمین میخورند؛ شهید خزائی جواد را به بیمارستان صحرایی می برد؛ اما به علت شدت جراحت یک ساعت بعد دعوت حق را لبیک میگوید.
صبح توس: چرا شهید جهانی وصیت کرده بودند در پارک خورشید به خاک سپرده شوند؟
خلقی: زمانی که تازه پارک خورشید تاسیس شده بود به اتفاق خانواده به آنجا رفتیم؛ آنجا به مکانی برای جوانان تبدیل شده بود و از لحاظ فرهنگی فضای خوبی نداشت، بی حجابی بیداد می کرد و صدای موسیقی سر به فلک میکشید. به این دلیل که بی حجابی خیلی زیاد بود دو ماشین را دو طرف پارک کرده و فرش را بین دو ماشین پهن کردیم؛ اما موقع غذا جواد بلند شد و گفت:«اینجا جای ما نیست، صدای موسیقی خیلی بلند است و من معذب هستم.«
پس از مدتی شهدای غواص را برای تشییع به هاشمیه آوردند، جواد پرسید آیا شهدا را پارک خورشید دفن میکنند که پاسخ شنید:«نه فقط برای تشییع شهدا را به هاشمیه آوردهاند و برای دفن مکان دیگری در نظر گرفته شده است.» همان لحظه جواد گفت:«متاسفم برای برخی مسئولین که شهدا را تا هاشمیه آوردند ولی از دفن کردن در اینجا امتناع کردند، وقتی شهید را از خودمان دور می کنیم چگونه توقع داریم مشکلات فرهنگی رفع شود؟ اگر شهدا را هاشمیه، سجاد و مکان هایی که دغدغه فرهنگی وجود دارد دفن شوند به برکت خون شهدا مسائل فرهنگی قطعا رفع خواهد شد.«
قبل از آخرین بار که جواد به سوریه اعزام شود در وصیت نامه اش نوشت که اگر شهید شد در پارک خورشید یا پارک سلمان دفن شود، همچنین نوشته بود:« در زنده بودنم که برای اسلام کاری نکردم، بعد شهادت حداقل اگر یک نفر را نیز به راه راست و اسلام بازگردانم و حجاب خود را رعایت کند برای دنیا و آخرت من کافی خواهد بود.«
سکوت میکند؛ شاید دارد به هزار هزار عاشقی فکر میکند که از قطره قطره خون جوادش به عنوان مدافع حرم ظهور یافتند. سکوت میکند و به وظایف فرهنگی که اکنون به عنوان همسر شهید بر عهده دارد میاندیشد
صبح توس: چه شد که خانهتان را به بیتالشهدا تبدیل کردید؟
خلقی: شب عاشورا جواد خیلی دعا کرد که قبل از اربعین بتواند به سوریه اعزام شود به من هم گفت برایش دعا کنم، همان لحظه گفتم:«بی بی جان همسرم بی تاب رفتن است اگر همسرم به سوریه رفته و شهید شدند منزل را برای ترویج فرهنگ شهادت و اسلام به بیت الشهدا تبدیل می کنیم«.
با خود فکر کردم وقتی همسرم آسمانی شدند دوست ندارم زمینی باقی مانده و چیزی را برای خود بخواهم، بلکه دوست دارم هر چه دارم مثل حضرت خدیجه(س) در راه اسلام خرج کنم.
صبح توس: از دیدارتان با رهبر معظم انقلاب تعریف کنید.
صبری، مادر شهید جواد جهانی: به ما گفته بودند آیت الله علم الهدی و حجت الاسلام رئیسی قرار است به منزلمان بیایند، ده دقیقه پیش از آمدن رهبر معظم انقلاب تلفن ها قطع شد و تلفن های همراه را از ما گرفتند و همان لحظه به ما اطلاع دادند مقام معظم رهبری می خواهند تشریف بیاورند.
کسانی که به امور امنیتی میپرداختند دو روز پیش از حضور رهبر معظم انقلاب به منزل ما آمده بودند، به آنها گفتم ما عاشق رهبریم و دوست داریم با ایشان دیدار داشته باشیم، آن فرد مسئول گفت به حجت الاسلام رئیسی بگوئید که دیدار با رهبر را برایتان ترتیب دهند.
مادر به عکس پسرش چشم میدوزد و به آرزویش فکر میکند که به یمن وجود پسرش به عنوان واسطه فیض خدا، محقق شده است
خلقی، همسر شهید جهانی: دخترمان فاطمه شب خواب حضرت آقا را دیده بود از این رو زمانی که رهبر معظم انقلاب به منزل ما مشرف شدند فاطمه شروع به گریه کردن، میکند. او خواب دیده بود که به همراه پدرش به دعای ندبه رفته، رهبر داخل منزل نشسته بودند و پدرش دست رهبر را می بوسید و می گفت "جانم فدای رهبر، جانم فدای رهبر" بعد پدرش نزد فاطمه آمده و گفته است دیدید به قولم وفا کردم که یک روز رهبر را می آورم تا ببینید و همان موقع از خواب بیدار میشود؛فاطمه خواب را برای حضرت آقا تعریف کرد.
حضرت آقا پرسیدند شهید کجا دفن شده و ما پاسخ دادیم پارک خورشید، ایشان علت دفن در پاک خورشید را پرسیدند که پدرشان گفتند جواد گفته است در زنده بودنم که برای اسلام کاری نکردم بعد شهادت می خواهم تاثیر فرهنگی در جامعه داشته باشم؛ رهبر معظم انقلاب در پاسخ فرمودند:«چه طور در زنده بودنش کاری انجام نداده است؟ حلب نقطه حساسی برای دشنان اسلام بود که با اهدای خون چنین جوانانی شرایط منطقه از لحاظ سیاسی 180 درجه تغییر یافت.»
به رهبر معظم انقلاب گفتم خوشحالم همسرم در راه اسلام شهید شده و همان طور که جواد همیشه آرزو داشت پسرمان علی در راه اسلام شهید شود، من نیز آرزو میکنم نه تنها علی بلکه همه ما در راه اسلام شهید شویم.
یکی از جوانان بسیجی که برای دیدار با حضرت آقا به منزل ما آمده بود به ایشان گفت دعا کنند شهید شود که رهبر معظم انقلاب در پاسخ فرمودند:«ادامه دهنده راه شهدا باشید که کمتر از شهات نیست.«
صبح توس: نظرتان راجع به حمله موشکی ایران به مقر داعش در دیرالزور سوریه در پاسخ به اقدامات تروریستی در تهران چیست؟
خلقی، همسر شهید جهانی: قدرت ایران بسیار زیاد است و بخشی از این صلابت و قدرت نیروی مسلح است از این رو سلاطین بدانند ایران جای هیچ جولانگاهی نیست.
داعش زمان حمله به مجلس قدرت نظام جمهوری اسلامی ایران را فراموش کرده بود، این گروهک تکفیری خیلی تضعیف شده بود و می خواست با حمله به مجلس شورای اسلامی خود را نشان دهد و بگوید ما می توانیم ولی نتوانتستند و نخواهند توانست؛ داعش با حمله بی سرانجام خود به مجلس، کوچکی و حقارت خود را به چشم دید و در مقابل بزرگی نظام جمهوری اسلامی را به جهانیان مخابره کرد.
با اقتدار و محکم حرف میزند و افتخار از کلامش جاری میشود
صبح توس: پیام شما برای همسر شهید حججی چیست؟
خلقی: همسر شهید حججی باید به شهیدشان ببالند چه چیز بهتر از آن است که شهادت همسرشان همچون شهادت امام حسین(ع) بود؟ پشت هر شهیدی یک شهیده ایستاده پس باید بدانند مقام ایشان کمتر از شهیدشان نیست، همسر شهید حججی با صبرش به مقام شهیده رسیده است.
شهیدان گفتهاند:«برای ما گریه نکنید بلکه وقتی مکتبمان به خطر افتاد آن وقت باید گریست.» همسر شهید حججی نیز در صحبتهایش گفته است:«دشمن هیچ گاه اشک مرا نخواهد دید.» از این رو من این حرفشان را به قاب بیت الشهدا آویخته ام.
به قاب بیتالشهدا اشاره میکند، از نگاهش می خوانم که تشنه گفتن از همسری است که زندگی را با او زندگی کرده است
صبح توس: از خاطرات پیش از شهادتشان بگوئید:
خلقی، همسر شهید جهانی: چهارمین دوره بود که جواد به سوریه اعزام میشد، چهار روز گذشته بود که تماس گرفت و گفت حلب است، به او گفتم چرا حلب آنجا خیلی شلوغ است و او پاسخ داد:«به همین خاطر تماس گرفتم زیرا اینجا خیلی شلوغ است شاید هر اتفاقی رخ دهد، می خواستم بگویم تماس گرفتن جز وابستگی چیز دیگری در پی ندارد؛ من راضیم به رضای خدا، شما چه طور؟» و من نیز در پاسخ گفتم راضیم به رضای خدا.
جواد در پاسخ من گفت:« آفرین! خدا را شکر که شریک زندگیم با من هم فکر است.»همچنین او ادامه داد:« اگر قسمت من به بازگشت نباشد، اگر کسی خواست یاد من کند سه بار بگوید یا زهرا(س)»
جواد در کلام آخر گفت:«اگر من بازنگشتم دوست دارم شما از حجاب برتر و پوشیه استفاه کنید این قول را به من می دهی؟» و من قول دادم و این شد که امروز به این حجاب آراسته شده ام.
کلام آخر شهید جواد جهانی نقطه پایانی برای آغاز دلدادگی است
نقطه سر خط
گزارش از سعیده حیهدر
انتهای پیام/ https://www.asrehamoon.ir/vdcd590n.yt0jo6a22y.html