ms']['section_id'] =0; ?>ms']['section_id'] =0; ?> از ازدواج اجباری تا خودکشی در زمان بارداری | عصر هامون
تاریخ انتشار :جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۰۰
یکدختر جوان گفت: ۱۴ ساله بودم که نامادری مرا از ادامه تحصیل اجبارا منصرف کرد، او اعتقاد داشت که باید از این خانه بروم و این بود که سال سوم راهنمایی تحصیلاتم را کنار گذاشتم و انصراف دادم، پس از آن نیز خواستگاری آمد و مرا به زور به عقد او در آوردند.
از ازدواج اجباری تا خودکشی در زمان بارداری
به گزارش سرویس اجتماعی عصرهامون به نقل از راه دانا؛ سحر، نام دختری است که ۴سالگی پدر و مادرش طعم طلاق را به او چشانده اند، پدرش در جوانی مادر را طلاق می دهد و دختر را وارد خانه ای می کند که نامادری کودکی اش را با روزهای تلخ همراه می کند.
سحر امروز ۲۲ سال دارد و دوبار ازدواج کرده است، او از نامادری‌اش گلایه دارد و می گوید نمی گذاشت آب خوش از گلویم پایین برود، من را ناتنی صدا می زد و نمی گذاشت فرند پسرش مرا خواهر صدا کند.
سحر به خبرنگار رباط نیوز می گوید پدرم نمی گذاشت با مادر ارتباط داشته باشم، مادرم نیز با فرد دیگری ازدواج کرده بود و چون زندگی اولش ناموفق بوده به او چنگ می زند و هیچ بهانه ای دستش نمی دهد، حتی چندسال یکبار هم مرا نمی بیند و می گوید تو باید به من سر بزنی. همسر مادرم نیز حتی نمی گذارد او بچه دار شود چرا که معتقد است از  مهرمادرم نسبت به فرزندانش کاسته می شود.
این دخترطلاق اشاره ای به زندگی والدین حقیقی ایش می کند و می گوید پدر، مادرم را دوست نداشت، ازدواجشان اجباری بود و به همین خاطر زندگی اشان پایان نزدیکی داشت و از هم جدا شدند، پدرم در یک شرکت مشغول به کار بود تا اینکه با زنی آشنا می شود و با او ازدواج می کند و پس از مدتی نیز مادرم را طلاق می دهد، این آغاز بدبختی‌های زندگی ام بود.
۱۴سالگی ازدواج کردم
این دختر جوان اظهار کرد: ۱۴ ساله بودم که نامادری مرا از ادامه تحصیل اجبارا منصرف کرد، او اعتقاد داشت که باید از این خانه بروم و این بود که سال سوم راهنمایی تحصیلاتم را کنار گذاشتم و انصراف دادم، پس از آن نیز خواستگاری آمد و مرا به زور به عقد او در آوردند.
وی ادامه داد: خواستگارم ۱۴سال بزرگتر بود و البته خانواده خوبی داشت و خود نیز انسان قابل احترامی بود اما در آن زمان برای من زیبایی شرط بود که این خصوصیت را نداشت، در دوران نامزدی پدر و مادر و حتی همسر را راضی کردم که جدا شویم اما خانواده ام پافشاری کردند تا ازدواجمان باقی بماند.
جهیزیه را با هزاران طعنه آماده کردند
سحر گفت: پدرم اصرار داشت که اگر طلاق بگیری باید پسر مهریه‌ات را بدهد و همسرم نیز این را قبول نکرد اما با هر مشکل و دردسری این موضوع را حل کردیم.
او ماجرای روز عروسی را این گونه روایت می کند و به خبرنگار رباط نیوز گفت: ما را به مشهد فرستادند و هیچ ماشینی برایمان تزیین نشد، لباس عروسی نپوشیدم و نامادری نیز برای تهیه جهیزیه، هزاران طعنه به من زد و خوشی‌های زندگی را به ناخوشی تبدیل کرد.
فرار از مشکلات، علت ازدواج دوم
وی ابراز کرد: سومین روزی که از ازدواجمان می گذشت به خانه پدری رفتم تا دیداری داشته باشم، نامادری حتی در را باز نکرد و با بی احترامی مرا راه نداد.
سحر یادآور شد: یک زمانی پسرخاله ام با من آشنا شد و با او دوست شدم و پس از مدتی نیز از همسرم طلاق گرفتم، حتی در این بین عمویم سرم را به دیوار کوبید و گفت این ننگ است که تو همسرداری و با دیگری دوست هستی، اما طلاق گرفتم و با پسرخاله‌ام ازدواج کردم.
این دختر جوان اظهار کرد:همسرجدیدم فردی معتاد و خفت گیر بود، او سوابقی چون سرقت های کلان و خرد داشت، یکبار آدم ربایی کرده بود و مدتی نیز از چنگال قانون فرار کرده است اما با این وجود احساس می کردم در جهنمی قرار گرفته ام که همسر جدید می تواند به عنوان یک فرد مرا از شرایط گذشته نجات دهد.
می‌خواستند به من تجاوز کنند
وی تأکید کرد: از آنجایی که در زندگی هیچ مشکل مالی نداشتم تمام موضوعات را کنار گذاشته وعاطفه و مهربانی را در نظر گرفتم و این شد که با فردی که تنها مهربان بود ازدواج کردم و امروز با هزاران مشکل دست و پنجه نرم می کنم و حاضرم تمام پول‌هایم را بدهم تا به همان  نقطه آغازینی که فکر می کردم جهنم است برگردم.
سحر به بخش هایی از زندگی‌اش در خارج از تهران اشاره کرد و گفت: یک زمانی با همسر دوم مجبور شدیم به یکی از شهرهای جنوبی کشور برویم تا مدتی را در آنجا زندگی کنیم، در آنجا نیز همسرم دست به سرقت می زد و مواد مخدر مصرف می کرد، مردم نیز پشت سرمان خیلی حرف‌ها می زدند، یک شب همسرم در حالی که بیرون از منزل بود فردی که ادعا می کرد همسرم از منزل آن ها سرقت کرده آمده بود تا به من تجاوز کند اما با سر و صدا و جمع شدن مردم مانع این کار شدم.
این دختر جوان به رباط نیوز می گوید: از همسرم یک فرزند پسر دارم و با اینکه زندگی روز به روز دشوارتر است اما فرزندم را دوست دارم و نمی گذارم سرنوشتی تلخ برای فرزندم رقم بخورد چرا که سختی های بسیاری را تحمل کرده ام و فرزندم طلاق هستم.
همسرم مواد مخدر به فرزندم داده بود
سحر در ادامه با بیان که دوستان همسرم با بی رحمی تمام با من رفتار می کنند، ابراز کرد: آنها می دانند که همسرم نیست و به خاطر احتیاج مالی پیشنهادهایی می دهند که باید آن ها را همراهی کنم تا مواد مخدر را بفروشند و یا … اما تاکنون هیچ کدام را قبول نکرده ام و تنها با یارانه سر کرده ام.حتی زمانی که همسرم من و فرزندم را به خانه ای برد که در آنجا مواد مخدر توزیع می شد و ما و چندین خانواده دیگر بودیم تا جمع حالتی خانوادگی پیدا کند و آنها بتوانند به راحتی مواد مخدر را  توزیع و به فروش برسانند.
وی ادامه داد: یک زمانی به علت مشکلات مالی مجبور شدم سرکار بروم،آن زمان همسرم که در خانه بود مواد مخدر را به فرزندم داده و استعمال کرده بود، پسرم توهم زده بود و ساکت نمی شد، مجبور شدم او را به دکتر ببرم تا درمان شود.
همسرم مانع خودکشی کردن شد
این دختر جوان به ماجرای خودکشی در دوران بارداری اشاره و تصریح کرد: زمانی که باردار بودم و مشکلات بر ما فشار آورد، همسر نیز به من خیانت کرد آنجا بود که تمام در و پنجره های منزل را بستم و گاز خانه را باز کردم تقریبا نفس های آخر را می کشیدم که همسرم از بیرون آمد و مرا کتک زد و گفت نباید خودکشی کنی.
وی از تنها آرزویش سخن گفت و خاطرنشان کرد: دوست دارم تمام زندگی را از نو بسازم، نه پدر و مادری از هم جدا افتاده داشته باشم و نه همسری معتاد با زندگی های دشوار، اما نمی شود، زندگی را باید دوباره ساخت.
او در بخش پایانی صحبتهایش از سرکار خانم زهرا بیات، مشاور معاونت اجتماعی فرماندهی انتظامی شهرستان رباط کریم قدردانی کرد چرا که در این راه او را تنها نگذاشته و راهنمایی‌اش بسیاری از مشکلات را حل کرده است.
انتهای پیام/
  https://www.asrehamoon.ir/vdccp1qo.2bqom8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما