در حالی گوشه ای از خانه سالمندان چشم انتظار آمدن فرزندانش است که می گوید چندین ماه است فرزندانم یادی از مادر پیرخود نکرده و زنگی هم نزده اند.
به گزارش عصرهامون، برخی آلزایمر دارند و روز و شب را فراموش کردهاند حتی به یاد ندارند بچهای دارند یا ندارند؟! برخی دیگر در حیاط آسایشگاه نشستهاند و میگویند: «الان میآید؛ پسر یا دخترش را میگوید» برخی به خاطر کهولت سن و بیماری، به جبر دارو به خواب رفتهاند؛ وای کاش رویایی شیرین، چاشنی این خواب باشد، برخی دیگر دور هم نشستهاند و حرف میزنند.
اگر چه خانه سالمندان جای قشنگی نیست ولی امروز برخی فرزندان راحتتر از گذشته مادران و پدران خود را از خود دور میکنند تا به قول خودشان به کار و زندگیشان برسند. این مکان برای پدران و مادرانی که سالها زحمت کشیدند که روزی فرزنداشان عصای دست و غمخوار پیریشان شود آخر دنیا است، اینجا نشستهاند تا مرگشان فرا برسد و بروند با همان سکوت و نجابت همیشگی.
دلبستگی چندانی هم دنیا جز یک چشم انتظاری ندارند چرا که یک تخت، یک عصا و یک ویلچر همدم روزهای آخر آنهاست؛ دنیای اینها سرد است مانند سیمانهای دیوارها و سردی موزاییکهای کف اتاقها، دنیای اینها کوچک است مانند پنجرهی تنها و بدون پرده که رو به حیاطی غریبه باز میشود.
علی ای حال امروزه خانه های سالمندان در کشور روز به روز پیرزن و پیرمردهایی بیشتری به خود می بینند، مادران فراموش شده ای که با بی مهری فرزندان رو به رو شده اند و در این مکان ها به زندگی ادامه می دهند.
خانه سالمندان شهید عیسی خدری، در زابل یکی از مکان هایی است که میزبان، مادران فراموش شده در منطقه سیستان است، در اینجا از هر کجای منطقه سیستان یک مادر حضور دارد.
مسئولین این نهاد آنها را مادر صدا می زنند تا نه تنها نام این کلمه را به فراموشی نسپارند بلکه حس مادرانه آنها نیز با مسئولین جوان خانه سالمندان پا برجا بماند.
پای صحبت مادران که بنشینید از دردهای زندگی خود می گویند، یکی از این مادران به خبرنگار ندای هیرمند گفت: هیچ روزی نیست که نتوانم به فرزندانم فکر نکنم.
یکی دیگر بیان کرد: پسرم چندین ماه است که نه تنها تماسی نگرفته بلکه به دیدن ما نیز نمی آید.
او که از دیدن چند جوان خوشحال بود، ادامه داد: امیدوارم روزی فرا برسد که فرزندم یادی از مادر پیر خود کند و من را از چشم انتظاری دربیاورد.