دیگر از صحبت کردن خسته شده بود. خودش می گفت به هر دری زدم و با هر مسئولی صحبت کردم صدایم را نشنیده است. حالا با فریاد و صدای بلند میگویم؛ شاید کسی به فریادم برسد. اصرار داشت که صدای نداری و ناتوانی ام را به تهران برسانید چرا که دیگر به مسئولان سیستان وبلوچستان امیدی ندارم.