ماجرای زهرا کوچولو در گرمای طاقت فرسای جنوب شاید کمی دور از ذهن سرمایه دارها باشد اما آنچه می خوانید واقعیت دارد .
بیکاری با مردم چه کرد؟
ماجرای تعطیلی کارخانه، دخترک "یخ در بهشت" فروش و وعده ۱۰۰ روزه روحانی!
23 ارديبهشت 1396 ساعت 13:20
ماجرای زهرا کوچولو در گرمای طاقت فرسای جنوب شاید کمی دور از ذهن سرمایه دارها باشد اما آنچه می خوانید واقعیت دارد .
به گزارش سرویس اجتماعی عصرهامون به نقل از قشم آزاد ، با عجله داشتم می رفتم خونه ، ماشینم داغ کرده بود ، البته تقصیر خودم بود تعمیرکار گفته بود اشکال از رادیاتورشه ، اما من توجه نکرده بودم، خونمون بیرون از شهره، از پمپ بنزین رد شدم، نزدیک مسکن مهر یک صحنه نظرم رو جلب کرد، یک دختر بچه ۸ ساله با یک یخچال یخ در بهشتی تا حالا ندیده بودمش ،کنجکاو شدم، کنارزدم، دنده عقب گرفتم تا رسیدم بهش، بنده خدا داشت زیر آفتاب می سوخت صورتش سرخ شده بود، از ماشین پیاده شدم ،رفتم پیشش گفتم یخ در بهشت چند؟ با صدای آروم گفت ۲۰۰۰ تومان ازش یه یخ در بهشت خریدم، ازش پرسیدم قبلا اینجا شمارو ندیده بودم، یه خورده جا خورد فکر کرد از اصناف یا یه چیز دیگم گفت به خدا ما این کاره نبودیم آقا چند روزیه که اینجاییم گفتم: نترس من مأمور نیستم فقط کنجکاو شدم، دختر احساس آرامش کرد و لحظاتی بعد گفت: آقا پدرمون مریضه کارگر کارخونه درب و پنجره سازی بود از این یو پی وی سی ها چند ماه کارخونه تعطیل شده و پدرم رو اخراج کردن برای همین ما مجبوریم بیایم اینجا، دلم سوخت گفتم کلاس چندمی؟ گفت: سوم دبستان، مدرسه هم می رم آقا شیفت صبحم، گفت مادرم هم هست آقا با دستش یک خانم که دور نشسته بود و نشون داد و گفت: روش نمی شه بیاد اینجا، گفت: بعد از اخراج پدر چند روز من و علیرضا غذا نخوردیم برادرشو می گفت برای همین مامانم النگوهاشو فروخت و این گاری رو خریدیم، هوا خیلی گرم بود – اسمش زهرا بود گفتم زهرا می خوای چیکاره بشی: گفت می خوام مهندس بشم تا برای مامانم النگو بخرم.
کد مطلب: 94373