ms']['section_id'] =0; ?>ms']['section_id'] =0; ?>
هر ساله همزمان با هفته کار و گارگر فرصتی پیش می آید تا مجلسی برپا شود و به بهانه این روز از کارگران به صورت نمادین تجلیل شود و قولهای تکراری برای بهبود وضعیت کار و کارگران داده شود.
پس از آن همه چی نادیده گرفته شود تا روز کارگر سال بعد و همین سیکل تکراری و … .
کارگران قشری هستند که چرخ تولید و رونق اقتصاد با دستان پینه بسته آنها می چرخد تنها یک روز از سال از آنها یاد می شود.
نان کارگری یکی از حلالترین نانهاست، شاید حلال ترین حلال ها، شاید مصداق ناگفته آن ضرب المثل معروف “از شیر مادر حلال تر”نان کارگری با هزار خون دل، عرق جبین و ذره ذره آب شدن کارگر پای خط تولید و دستگاه و کوره وساختمان و… می آید سر سفره، معمولا کم و با شرمندگی هم می آید، ولی بالاخره می آید.
به مناسبت فرارسیدن ۱۱ اردیبهشت روز کار و کارگر مصاحبه ای داریم به چند تن از کارگران ساختمانی در شهر زاهدان تا کمی از حال و روز این روزهای زندگیشان باخبرشویم.
فضل احمد مردی ۵۶ ساله است که تقریبا تمام سالهای عمرش را به کارگری پرداخته و به گفته خودش از۱۵ سالگی بیل و کلنگ همراه لحظات زندگیش بوده است.
این مرد۵۶ ساله ۱۲ فرزند دارد که ۴ دختر و۸ پسر هستند که همه را با نان کارگری بزرگ کرده و بعضی از فرزندانش را راهی خانه بخت کرده است.
فضل احمد زندگیش را در این گذر خلاصه میبیند که از صبح زود بعد از روشن شدن هوا به دنبال نان حلال به میدان کارگر می آید و غروب آفتاب به خانه برمیگردد با نانی که دسترنج یک روز فعالیت و زحمت کارگریست و هدفش را چیزی جز کسب روزی حلال برای زن و فرزندانش نمی داند.
فضل احمد بزرگترین آرزوی زندگیش را زیارت خانه خدا قبل از مرگ عنوان کرد.
در کناری دیگر جوانی به تیر چراغ برق تکیه داده. به سراغش رفتم و از اوضاع و احوال کاریش پرسیدم.
نامش غلام است یک فرزند دارد که امسال به مهد کودک میرود و هر روز غروب چشم به راه پدر است.
غلام ۲ سال است که کارگری میکند تا بتواند خرج زن و فرزندش را تامین کند و میگوید راضی است به یک لقمه نانی حلال او از خدا تنی سالم میخواهد تا بتواند برای خانواده اش نان حلال ببرد و دخترش را بزرگ کند و به سروسامان برساند.
کمی پایین تر از خیابان شریعتی شمالی تابلویی کنار خیابان است که محل استقرار کارگران را نشان میدهد و چند نیمکت فلزی در کنار تابلو به چشم میخورد اما خبری از کارگران نیست نزدیکتر که میشویم در یک ساختمان نیمه کاره که خرابه ای مملو از زباله است چند مرد در سایه دیوارها نشسته و مشغول گپ و گفت هستند.
محمد یکی از این کارگرها نزدیک می آید و گله و شکایت خود را از نداشتن جایگاهی مستقر برای کارگران اعلام میکند.
او ۱۴ سال است که از زابل به دلیل خشکسالی و نبود آب به زاهدان آمده است و به کارگری در ساختمان ها و منازل مشغول است و به گفته خودش در این۱۴ سال ۱۴ جفت کفش هم نتوانسته برای خودش تهیه کند او۴ فرزند دارد که ۳ نفر محصل هستند و فرزند کوچکش امسال به مهد کودک رفته است اما به دلیل نداشتن بنیه مالی و پرداخت هزینه ها فرزندش را از رفتن به مهد کودک باز داشته است.
محمد نبود کار را یکی از مشکلات تمام این کارگرها میداند و ازدحام زیاد کارگران و بالا رفتن سن برخی را دلیل بیکاری خیلی از دوستانش میداند و میگویدمسلما هر فردی به دنبال کارگر به اینجا بیاید یا به دنبال فردیست که با مبالغ ناچیز راضی به کار شود و یا جوان باشد و در این بین افرادی که سنی بالاتر دارند ممکن است چند روز متوالی نتوانند کاری پیداکنند و در این بین تکلیف زن و فرزندانشان و خانه های که همه اجاره ای است چه میشود.
او در پایان میگوید سال گذشته به دستور فرماندار در این محل برای ما نیمکت نصب شده و شخص فرماندار قول نصب سایبان به ما داده است و قرار بر این بوده که شهرداری برای ما سایبان نصب کنند اما بعد از گذشت یک سال ما هنوز باید برای فرار از گرما به این خرابه پر از زباله و آلودگی پناه ببریم و زمستان هم در باران و سرما بدون سرپناه بمانیم وی از فرماندار درخواست کرد که به قول خود عمل کرده و سایبانی نصب نمایند تا ما مستقر شویم.
کمی جلوتر کارواش ماشین وجود دارد که چند جوان در آن مشغول به کارند
یکی از این جوانها محمد نام دارد ،محمداز ۸ صبح تا۶ غروب به کارواش می آید و دستمزدش فقط روزی۱۲ هزار تومان است.
او ۴فرزند دار که یکی از آنها نوزاد است و نیاز به شیر خشک دارد و محمد با در آمد روزی۱۲ هزار تومان باید هم خرج خانه و زندگی و هم شیرخشک نوزادش را بدهدو هیچ منبع در آمد دیگری و امیدی جز خدا ندارد ،و از خدا تنی سالم میخواهد تا بتواند کار کند و فرزندانش را سامان دهد.
انتهای پیام/9031 https://www.asrehamoon.ir/vdcao0ni.49n0u15kk4.html