تاریخ انتشار :جمعه ۱۷ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۰:۰۰
راه شهید خبرنگار محسن ذوالفقاری که در حادثه تاسوکی آسمانی شد، توسط برادر و دیگر همسنگرانش ادامه دارد.
عاشقانه های ساده و صمیمی برادر شهید قلم "ذوالفقاری"/ بغض ها، حسرت ها و دلتنگی ها
به گزارش عصرهامون، رمز موفقیتش عشق است و ایمان، زمان برایش معنایی ندارد، همچون قلب هر لحظه و در هر کجا می تپد، همان قدر که شتابان ثانیه ها را محاسبه می کند، به همان اندازه به گذشت ساعت ها بی توجه است چرا که می داند کارش پایانی ندارد، سختی ها را به جان می خرد و در رسالتی که بر عهده دارد جانانه ایفای نقش می کند.

آری مقصودمان خبرنگار است، همان کسی که 17 مرداد در تاریخ رسمی ایران اسلامی به نامش ثبت شده، روزی برای کسانی که کارشان ثبت و نگارش عینی وقایع و مزدشان هم چند هزار تومان در ماه است و اما امروز همان روز موعود است.

ولی نمی خواهم، این مطلب را اختصاص دهم به تعریف و تمجید از هم صنفی هایم، چراکه بدون تردید سوژه بسیاری از رسانه های کشور است، اما می خواهم از همسنگرانی بنویسم که در این حرفه جان دادند، خون ریختند و اکنون نامشان جاودانه شده است، همسنگرانی که راهشان ادامه دارد.

این روز و این مطلب را مزین می کنم به نام شهید محسن ذوالفقاری، نامی آشنا برای هر ایرانی و به ویژه اهل قلم، جوانی 20 ساله که در سنگر خبرنگاری خونش را تقدیم هموطنانش کرد، شهیدی که همراه دیگر همسفرانش توسط گروهگ تروریستی در منطقه "تاسوکی" آسمانی شد، اما ماجرای شهادت این آلاله ها مجال مفصلی می طلبد که باید در وقتی دیگر به آن بپردازیم.

به همین منظور به سراغ برادر این شهید بزگوار می رویم، فردی که در سنگر برادرش جانانه تلاش می کند و هم اکنون به عنوان مدیر اتاق خبر صدا و سیمای سیستان و بلوچستان در این وادی به دنبال ایفای نقشی ماندگار و طی مسیر برادر شهیدش است. 

شهید دشت تاسوکی

علیرضا ذوالفقاری که خود از فعالان این عرصه است، در گفت و گو با خبرنگار ما می گوید: "محسن" اولین شهید خبرنگار باشگاه خبرنگاران کشور است که در سال ۱۳۸۴ در لباس خبرنگار برای پوشش خبری سالگرد شهیدان دولتی مقدم به زابل عزیمت کرد اما در نهایت خودش نیز به جمع این شهدای گرانقدر پیوست.

وی در حالی که چشمانش بارانی می شود، ادامه می دهد: شهید ذوالفقاری، پس از برگزاری این مراسم در مصلای زابل، در مسیر بازگشت به زاهدان، همراه 21 نفر از هم استانی ها به دست گروهک منافقین و معاند به سرکردگی عبدالمالک ریگی در محلی به نام تاسوکی به فجیع ترین شکل ممکن به شهادت رسید.

ذوالفقاری در حالی که سعی می کند بغضش را قورت دهد، می افزاید: بی وجدان ها، دست و پایشان را چسب زدند و چشم هایشان را بستند و آن ها را به پایین جاده هدایت کردند، روی زمین خواباندند و شروع به تیر باران کردند، آنقدر بی رحمانه به خیلی ها نیز تیر خلاصی نیز زدند.

وی اذعان می کند: برادرم خبرنگار سرویس سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان استان بود که در زمان مدیریت شهید محسن خزایی، فعالیت می کرد و علاقه وافری به این حرفه داشت، به طوری جدی پیگیر مسئولیتی که بر عهده داشت، بود، شب و روز برایش معنایی نداشت، همه هم و غمش این بود که بتواند به هموطنانش صادقانه خدمت کند و گره ای از جامعه بگشاید. 

شب آخر راز و نیاز با خدا

"علیرضا" اضافه می کند: "محسن" علاوه بر علاقه عاشقانه اش به خبرنگاری، عشق و ارادت خاصی به اهل بیت داشت و نماز اول وقت و راز و نیاز با خدا را هیچ گاه فراموش نمی کرد، در همین راستا شهید خزایی زمانی که در قید حیات بود درباره آخرین لحظات زندگی "محسن" این گونه روایت می کرد که "بعد از اتمام مراسم یادواره شهدا، سفره شام پهن شد، اما خبری از "محسن" نبود، چراکه مشغول عبادت و راز و نیاز با خدا بود، اصرارهایمان هم برای پیوستن به جمع ما بی فایده بود، گویا می دانست و به وی الهام شده بود که شب آخر راز و نیازش با خداست."

این راوی وادی حقیقت، بیان می کند: شهید محسن ما با شهید محسن خزایی رابطه نزدیکی داشت، ارتباط آن ها در واقع مانند مدیر و نیروی زیر مجموعه نبود، آن ها دوستانه کار می کردند و در آخرین سفر هم دوستانه قرار گذاشتند و راهی زابل شدند، "محسن" همیشه آرزوی شهادت داشت که در سن جوانی به این خواسته قلبی اش دست یافت، بعد از شهادتش هر زمان که شهید خزایی را می دیدم او نیز می گفت "دعا کنم منم شهید شوم" خدا لیاقت شهادت را به هر دو "محسن" داد و آن ها آسمانی شدند.

وی که اشک در چشمانش حلقه زده است، می گوید: "محسن" دانشجوی رشته مهندسی مکانیک بود و فقط 20 سال عمر کرد، همزادش "حسین" تنها یادگار او برای من و پدر و مادرمان است.

قدم های مصمم در مسیر برادر 

برادر شهید ذوالفقاری که از سال 79 به عنوان نیروی حق الزحمه وارد صدا و سیما شد و در سال های ابتدای فعالیتش، به عنوان دستیار تصویر خدمت می کرد و حرفه اش تدوین گری بود و موفقیت های زیادی از جمله کسب دیپلم افتخار در این حرفه را به دست آورد، در ادامه کارش به خبرنگاری روی آورد، اما پس از شهادت برادرش به صورت ویژه و مصمم تر در این مسیر گام برداشت تا در به "محسن" بگوید همسنگر راهت ادامه دارد.

وی اضافه می کند: خبرنگاری نوعی هنر است، به همین منظور سعی کردم دوره های آن را پشت سر بگذرانم و در این حرفه خودم را محک بزنم، اما وقتی "محسن" آسمانی شد، تصمیم گرفتم راه برادر شهیدم را در رسالت خبرنگاری بهتر از گذشته ادامه دهم، همان راهی که "محسن" تا پای جان در آن قدم برداشت. 

"علیرضا" که حسرت نبود برادر همچون بغضی گلویش را می فشارد، ادامه می دهد: برادرم همیشه سعی داشت مشکلات مردم را پیگیری و برطرف کند، وقتی مشکلی را به گوش مسئولان می رساند و گره ای از مشکلات مردم گشوده می شد، احساس سبکی و خوشحالی می کرد و این مهم باعث پیشرفت در کارش می شد، صادقانه قلم می زد و با جدیت پیگیر امور مردم بود، رضایت مردم و خدا از خودش را بزرگترین افتخار می دانست.

 وی در پایان با تبریک روز خبرنگار به همه همسنگرانش، ابراز امیدواری می کند: راویان حقیقت و فعالان این حرفه ی سخت و طاقت فرسا، اما شیرین همیشه موفق و موید باشند و مشکلات مردم را با جدیت به گوش مسئولان برساند و باعث رشد و تکامل جامعه شوند.

انتهای پیام/ 
https://www.asrehamoon.ir/vdcdsj0fnyt0xs6.2a2y.html
نام شما
آدرس ايميل شما