وحشت در چشمانش موج میزد، 11 سال بیشتر نداشت و هر بار صدای حرکت کابین آسانسور را میشنید انگار یک گام به پرتگاه مرگ نزدیک میشد.میدانست پدر و مادرش بارها سوار آسانسور شدهاند و نگران گم شدناش هستند اما او در چاهک آسانسور اسیر گروگانگیران بود و هیچ کس این را نمیدانست!