پایگاه خبری تحلیلی عصر هامون 7 مرداد 1392 ساعت 19:21 https://www.asrehamoon.ir/note/4896/فلسطین-سرزمینی-دوباره-خواهیم-ساخت -------------------------------------------------- عنوان : فلسطین،سرزمینی که دوباره خواهیم ساخت س.حسینی -------------------------------------------------- فلسطین سرزمینی است كه اولین قبله مسلمانان، دومین مسجد اسلام و سومین حرم شریف (بعد از مكّه و مدینه) در آن قرار دارند و به گفته امام علی علیه السلام، یكی از چهار قصر بهشتی در دنیا (بعد از مسجدالحرام، مسجد النبی صلی الله علیه وآله و مسجد كوفه) بیت المقدس است. متن : عصرهامون به نقل از اوشیدا: فلسطین سرزمینی است كه اولین قبله مسلمانان، دومین مسجد اسلام و سومین حرم شریف (بعد از مكّه و مدینه) در آن قرار دارند و به گفته امام علی علیه السلام، یكی از چهار قصر بهشتی در دنیا (بعد از مسجدالحرام، مسجد النبی صلی الله علیه وآله و مسجد كوفه) بیت المقدس است. فلسطین،سرزمینی که دوباره خواهیم ساخت. فلسطین و در قلب آن بیت المقدس، نخستین خاکریزی است که از کف مسلمانان به در آمده و دشمن از این سنگر به دورترین نقاط مرز و بوم جهان اسلام چشم دوخته است، اما روزی فراخواهد رسید که قدس به صاحبان اصلی آن بازخواهد گشت و شهر صلح دوباره در آغوش اسلام خواهد غنود. آن گاه که «تئودورهرتزل» تئوریسین و بنیانگذار جریان صهیونیسم، در اواخر قرن نوزدهم، سطور کتاب «دولت یهود» را می نگاشت، شاید کسی تصور نمی کرد که این اقدام یک از بزرگترین تراژدی های قرن بیستم را پدید آورده و بحرانی درازمدت را در خاورمیانه رقم خواهد زد. جنبش صهیونیسم بیش از آن که دغدغه آوارگی اقلیت های یهود و ستمدیدگی آنان را در سرمی داشت، مرتبط با یک حرکت استعماری بلندمدت بود که در آن روزگار انگلیس پیش قراول آن بود و بی جهت نیست که هرتزل وعده ایجاد پایگاهی برای غرب در فلسطین علیه«بربریت» شرق را می دهد. طولی نکشید که انگلیس به یهودیان چراغ سبز نشان داده و تلاش سرمداران صهیونیسم با صدور وعده بالفور در سال ۱۹۱۷ به بار می نشیند. به دنبال آن صهیونیست ها با شعار واهی «سرزمین بدون ملت» برای «ملت بدون سرزمین» و با ادعاهای بی پایه تاریخی همچون «سرزمین موعود»، خیل یهودیان را از سرتاسر جهان راهی فلسطین کردند و سرانجام نطفه ای که در کتاب «دولت یهود» منعقد شد، در سال ۱۹۴۸ فرزند نامشروعی به نام «اسراییل» به دنیا می آورد. بررسی ریشه های بحران فلسطین که بیش از یک سده پیشینه تاریخی دارد از حقایقی پرده برمی دارد که تحلیل روند جاری در اراضی اشغالی را برای ما آسان تر می سازد. آن چه در اقصی نقاط غرب آسیا می گذرد به تعبیر یکی از کارشناسان غربی، تنها نبرد برسر مرزها و سرزمین ها نیست، بلکه جدالی است دیرین میان ادیان و تمدن ها. به عبارتی این سرزمین کهن با موقعیت حساس جغرافیایی و تاریخی خود تبدیل به نقطه تلاقی فرهنگ و تمدن های سترگ تاریخ شده است، همان گونه که گذشته این دیار از قرن دهم میلادی به بعد شاهد جنگ های خونین صلیبی بوده است. در طول این مدت فلسطین همواره کانون توجهات بین المللی بوده است و راه حل های مختلفی برای حل بحران آن ارائه شده است. راه حل غرب عمدتا مبتنی بر ایجاد نوعی سازش و مصالحه میان دو طرف(اسراییل و فلسطینی ها) بوده است، هر چند در عمل غرب و به ویژه آمریکا همواره جانب اسراییل را گرفته و حقوق مسلم ملت مظلوم فلسطین را به فراموشی سپرده است. در سال ۲۰۰۲ کمیته چهارجانبه ای متشکل از آمریکا و اتحادیه اروپا و روسیه و سازمان مل برای حل و فصل بحران فلسطین و بحث درباره مسایل فیمابین موسوم به مسایل نهایی(آوارگان، بیت المقدس، حکوت مستقل فلسطین، مرزها و شهرک های یهودی نشین) تشکیل شد و پیشنهادهایی از جمله تاسیس دولت مستقل فلسطین را دراراضی ۱۹۶۷ ارائه کرد که با استقبال جهانیان و نیز دولت خودگردان فلسطین مواجه شد. اما درعمل هیچ یک از وعده های این کمیته که به «نقشه راه» موسوم بود، به بارننشست و هر بار اسراییل به بهانه های واهی از زیربار تعهدات خود شانه خالی می کرد. اعراب و گروه های داخلی فلسطین هم که زمانی به کمتر ازمبارزه و نابودی اسراییل راضی نبودند، همسو با اراده بین المللی، قدم در راه آشتی نهاده و با رژیم صهیونیستی پیمان صلح امضا کردند، هر چند این صلح نوعی صلح سرد و تنها حالت عدم جنگ محسوب می شود. با این تفاصیل می توان گفت سازش ظاهری میان حکام اسراییل و فلسطینیان که جرقه آن در سال ۱۹۹۱ در مادرید زده شد و سال ۱۹۹۳ در اسلو ثمر داد، قادر به خاموش کردن شعله درگیری ها نیست. اگر چند صباحی فلسطین شاهد آرامش می گردد به مثابه خاکستری است که این آتش کهن را پنهان می دارد. انتفاضه مسجدالاقصی که در اکتبر ۲۰۰۰ برافروخته شد و اراضی ۱۹۶۷ودر مقطعی سرزمین های ۱۹۴۸ را فراگرفت و حتی پلیس تشکیلات خودگردان را که ـ علی القاعده مامورمقابله با انتفاضه بود ـ وارد رویارویی با ارتش صهیونیستی نمود، شاهدی بر این مدعاست. در واقع سازش تحمیلی که به آن صلح شجاعان لقب دادند و یاسر عرفات و اسحاق رابین علیرغم خواست ملت های خود آن راامضا کردند(والبته رابین در سال ۱۹۹۵ قربانی این شجاعت شد) قادر به ایجاد صلح واقعی میان دو طرف، با توجه به اختلافات عمیق و دیرین نمی باشد. حتی صرف نظر از تضادهای اعتقادی و تاریخی، وضعیت موجود به گونه ای درهم پیچیده شده که نویدبخش افقی از صلح و همزیستی نیست. اکنون مجامع بین المللی مانند سازمان ملل فاقد قدرت و ضمانت کافی برای ایجاد حل بحران میان دو طرف هستند و قطعنامه های ۲۴۲ و ۳۳۸ و ده ها قطعنامه دیگرشورای امنیت به فراموشی سپرده شده است. مواضع جانبدارانه ایالات متحده آمریکا نسبت به اسراییل نیز مجالی برای میانجی گری عادلانه باقی نگذاشته است. از دیگر سو پرونده مشکلات فیمابین که تحت عنوان مسایل نهایی در توافقات طرفین مطرح شده است، هنوز بر روی میز مذاکرات گشوده نشده است. قضایایی چون بیت المقدس، مرزها، حکومت مستقل فلسطین، شهرک های یهودی نشین و مشکل آوارگان از جمله اموری است که حتی اگر مورد مباحثات جدی قرار گیرد راه حلی، حداقل درکوتاه مدت برای آن متصور نیست، چرا که اسراییل با توجه به رویکرد توسعه طلبانه، تمایلی به طرح این مسایل ندارد و در روند مذاکرات، علیرغم تنازلات فراوان طرف فلسطینی، از تعهدات خود طفره می رود و همواره در پی اعمال فشار و کسب امتیازات بیشتر است. انتهای پیام/ س.حسینی