تاریخ انتشار :چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۰۱:۱۵
شهید یوسف سنچولی در وصیت‌نامه خودنوشت: تا زنده هستم از اسلام و وطن دفاع خواهم کرد.
از اسلام و وطن دفاع خواهم کرد
به گزارش پایگاه خبری عصرهامون، شهید یوسف سنچولی متولد یکم فروردین‌ماه ۱۳۴۵ در شهرستان زابل در تاریخ ۲۵ اسفندماه سال ۶۳ در شرق دجله به شهادت رسید پیکر پاک این شهید بزرگوار در گلزار شهدای زاهدان آرام‌گرفته است.
 
این شهید در وصیت‌نامه خود نوشته است؛
 
بسم‌الله الرحمن الرحیم
«ستایش خدا را که بر این مقام رهنمایی کرد که اگر هدایت و لطف الهی نبود ما به خود در این مقام راه نمی‌یافتیم».
 
با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، امام امت خمینی بت‌شکن و با درود و سلام بر شهیدان راه حق و عدالت و با درود و سـلام بـر رزمنـدگان اسـلام و بـا درود و سلام بر خانواده‌های شهدا و با درود و سلام بر شما اي پدر و مادر مهربانم.
 
خدایا از این که به من روسیاه و حقیر عنایت فرمودي و نظر لطف افکنـدي تـا در ایـن مکـان مقـدس راهیابم و یـک رزمنـده در راه قـرآن و اسـلام باشـم، سپاسـگزارم. خـدایا همان‌طور که مرا پاك آفریدي، می‌خواهم که مرا در دنیا و آخرت پاك و خـالص گردانـی و توبه مرا بپذیري و مرا عفو کنی.
 
پروردگارا آن‌قدر در گناه و فساد بوده‌ام که اکنون قـدرت این که قلم به دستم بگیرم و وصیتی را بنویسم را ندارم. چون معتقدم پاکان و زاهدان خـدا لایق شهیدشدن هستند.
 
بارالها زیاد در تلاش بوده‌ام تـا در مـسیر تـو باشـم و بـراي تـو بندهاي مخلص باشم هرچند که لطف تو شامل حالم بود؛ ولی شرمنده و سرافکنده‌ام و امیدبخشش دارم.
 
خدایا اي پرورش‌دهنده محمد (ص) و حسن (ع) و حـسین (ع) الهـی دردمندم، دل‌شکسته‌ام و روحم از شدت درد می‌سوزد و بدان امیدم که جان بی‌ارزشم را - با یاری‌ات - در راه اسلام قرار دهم، شاید براي محوشدن گناهـانم بـا کافرهای باشـد و یـا توبه‌ام را بپذیري و بیامرزي که درهرحال به تو محتاجم و ناامید نیستم؛ زیرا بنده تو هـستم و می‌دانم که تو خداي من رحمن و رحیم هست.
 
برادران و خواهران مسئله مهم و اساسـی که امروز و در جامعه ما در حال حاضر بیشتر رسوخ پیـدا کـرده و خـود مـن بـسیار در آن  غوطه‌ور بوده‌ام. ظن‌بردن به دیگران است که سرّ این ظن علامت خباثت نفس اسـت و این مسئله یکی از القائات شیطانی است، چون که معتقدم که جز خدا و با کمک خدا [و] علائم غیبی خدا هیچ انسانی از وجود انسان دیگر آگـاه نیـست و بنـابراین چگونـه انـسان می‌تواند چیزي را کـه در حـق دیگـري معتقـد باشـد.
 
در این باره حـضرت امیرالمـؤمنین می‌فرماید: «سوءظن یفسد الامور. بدگمانی کارها را فاسد می‌کند» و بـراي عـلاج و راه نجـات انـسان حـضرت علـی (ع) در حـدیث دیگـري می‌فرماید: «الفکـر فیالعواقب ینجی من المصائب فکرکردن در عاقبت کارها انسان را از هلاکت‌ها نجـات می‌دهد» و اما پدر و مادر مهربانم شما بر گردن من حق فرزندي دارید و شما براي مـن زحمـت کشیدید و من براي شما ایجاد ناراحتی زیاد کرده‌ام و از شما می‌خواهم که من را ببخشید و حلال کنید تا خدا هم از من خشنود شود و من را بیامرزد و مادر عزیـزم هـمچـون فاطمـه زهرا (س) در مقابل سختی‌ها و گرفتاری‌ها استوار باش، هرجا که هستی و هر موقع به یـاد من می‌افتی، دست‌های خود را هرچه می‌توانید به‌سوی خدا بلندتر کرده و خدا را شکر کن و ناراحت نشوید.
 
خداوندا تو میدانـی کـه مـن آرزویـم مـرگ در جبهـه اسـت، چـون در رختخواب تا زنده هستم از اسلام و وطن دفاع خواهم کرد و ضمناً اي پدر و مادر مهربـانم بعد از شهیدشدن من بی‌تابی نکنید و شیون سر ندهید، زیرا دشمن تصور می‌کنند ما از مردن می‌ترسیم و از شهادت متأثریم درصورتی‌که ما از مرگ استقبال می‌کنیم و این شیوه پیروان حسین (ع) است.
 
مولا علی (ع)می‌فرماید: «زنـدگی نـه آن‌چنان شـیرین و مـرگ نـه  آن‌چنان تلخ است که انسان شرافت خود را براي یک‌لحظه ماندن زیـر پـا نهـد» اي امـت شریف و شهیدپرور ایران، مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهـه جلـوگیري کنیـد کـه فـردا در محضر خدا نمی‌توانید جـواب آن را بدهیـد همـه ماننـد خانـدان وهـب  جوانانتـان را بـه جبهه‌های نبرد بفرستید و حتی انتظار نداشته باشید که جسد او را تحویل بگیرید، زیرا مـادر وهب گفت «من سري را که در راه خداداده‌ام پس نمی‌گیرم» و اي جوانان عزیـز نکنـد در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد. مبادا در غفلت بمیرید که علـی (ع) در محراب عبــادت شــهید شــد. مبــادا در حــال بی‌تفاوتی بمیریــد کــه  علی‌اکبر (ع) حسین (ع ) باادب شهید شد.
 
خدایا می‌دانم چه کرده‌ام و چقدر از تو دور شده‌ام و راه خطا رفته‌ام، قدر نعمت‌های تو را ندانستم. از رحمانیت تو غافل بـودم و خیـال می‌کردم که درست می‌روم؛ اما اشتباه بود. بهترین عقل را بـه مـن دادي امـا لحظه‌ای تفکـر نکردم که از کجا آمدم و به کجا می‌روم و براي چه آمده‌ام و چه کسی مرا آورده و می‌برد. خدایا حالا که با این هدف بزرگ‌ترین یعنی انقلاب اسلامی و با چنین امامی مرا بیدار کردي و به خود آوردي که چه غافل و چه خطاکار بودم و چه مسیر اشتباهی را می‌رفتم کـه بـه خیال خودم درست بود.
 
خدایا بااین‌همه خطا و اشتباه باز هم مرا رها نکردي و هرچه من دورتر می‌شدم، خودت را به من نزدیک‌تر می‌کردی و آن لحظه‌ای که رفتم تـا بـه تـه چـاه بیفتم و براي همیشه فنا شوم دست مرا گرفتی و نجاتم دادي و بیدار و هـشیارم کـردي کـه اي بنده من توکار دیگري داري و مسئولیت تو چیز دیگـر اسـت تـو بـراي خراب‌کردن نیامدي، براي گناه‌کردن نیامدي، این را به من فهماندي که تو براي ساختن آمدي، تو آمدي که جلوي گناه‌کردن را بگیري، تو براي مبارزه آمدي براي بنـدگی آمـدي.
 
تـو بـراي تـأثیر آمدي. خدایا مرا بیدار و به بهترین مکان راهنمایی کردي و در آخر اگـر بـه مـن حقـوق و  مزایایی تعلق گرفت، به پدرم بدهند و پدر و مادر و برادر و خواهر اگر من احیاناً در منـزل با شما برخورد بدي داشتم به بزرگواري خودتان تقاضا دارم عفو نمایید و از کلیه خویـشان و قومان و دوستان و آشنایان و همـسایگان علی‌الخصوص  اگـر از مـن حـرف ناراحت‌کننده‌ای شنیدید و یا شما را ناراحت کرده‌ام، مرا ببخشید و حلال نمایید. بـه امیـد پیـروزي عاجل لشکریان اسلام بر اهریمنان کافر.

انتهای خبر/ 
  https://asrehamoon.ir/vdchvwnz-23nmwd.tft2.html
نام شما
آدرس ايميل شما