تاریخ انتشار :يکشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۲ ساعت ۰۰:۳۰
شهید سیروس پیروزی در وصیت‌نامه خود نوشت: ایهاالناس بدانید که دنیا گذرگاهی بیش نیست، به‌ناچار می‌بایست از دنیا رفت، ولی چه زیباست مرگ کسی باعث پیروزی و ازبین‌رفتن کفار ستمگر باشد.
ایهاالناس بدانید که دنیا گذرگاهی بیش نیست
به گزارش پایگاه خبری عصرهامون، شهید سیروس پیروزی در ششم اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۴۸در زهدان متولد شد و در تاریخ ۴ خردادماه ۱۳۶۷ در شلمچه به شهادت رسید.

این شهید در وصیت‌نامه خود نوشته است؛

بسم االله الرحمن الرحیم

ای خدای بزرگ دست از جهان شسته‌ام و برای ملاقات تو به کربلای خوزستان آمده‌ام. از تو می‌خواهم که مرا با اصحاب حسین(ع) محشور کنی. آرزو دارم که بر خاک داغ خوزستان در خون خود بغلتم و به یاد عاشورای حسین(ع) خود را در قدم مقدمش بیفکنم و این عقده هزار و چهارصدساله را که بر دلم فشار می‌آورد و همیشه باتومی گویم «یا لیتنی کنت معک» را برآورده کنم.

خدایا تو را شکر می‌کنم خدایا در غم و درد شخصی می‌سوزم تو آن چنان در دردها و غم‌های زجردیدگان و محرومان و دل‌شکستگان غرقم کردی که دردها [ی] و غم‌های شخصی را فراموش کردم. تو مرا با زجر و شکنجه همه محرومین تاریخ و مظلومین تاریخ آشنا کردی. از این راه تو علی(ع) را، به من شناساندی. تو مرا با حسین(ع) آشنا کردی.

تو دردها و غم‌های زینب(ع) را بر دلم گذاشتی. تو مرا با تاریخ آمیختی… و من خود را در تاریخ فراموش کردم و با ازلی‌ات و ابدیت یکی شدم و از این نعمت بزرگ تو را شکر می‌کنم. خدایا خسته و دل‌شکسته‌ام. مظلوم از ظلم تاریخ. پژمرده از جهل اجتماع. ناتوان در مقابل طوفان حوادث. ناتوان در مقابل افق مبهم و مجهول و تنها، بی‌کس و فقیر در کویر سوزان زندگی، محبوس در زندان آهنین حیات. ای خدای بزرگ تو را شکر می‌کنم که راه شهادت را بر من گشودی، دریچه‌ای پرافتخار از این دنیای خاکی به‌سوی آسمان‌ها باز کردی و لذت‌بخش‌ترین امید حیاتم را در اختیارم گذاشتی و به امید استخلاص، تحمل دردها و غم‌ها و شکنجه‌ها را میسر کردی.

«اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی محمدو آل محمد»

«ای خدای من آن کن که تا شاید، نه آن چه مرا باید» و به فضل و کرم بر گنهکاری که در لجه گناه، از جهل و نادانی فرورفته‌ام ترحم فرما. ای خدا تو در دار دنیا گناهانم را از تمام خلایق پنهان داشتی و من در آخرت به ستاری‌ات از دنیا محتاج ترم و چون لطف کردی و گناهانم را بر هیچ بنده صالحی آشکار نکردی، روز قیامت هم مرا مفتضح و رسوا در حضور جمیع خلایق مگردان. خدایا با جان‌ودل از صمیم قلب و با زبان تمامی اعضاء و جوارحم، شهادت به یگانگی و وحدانیت تو می‌دهم و بهترین اسماء و صفات عالیه را برای تو دانسته و به نبوت و رسالت آخرین فرستاده تو یعنی حضرت محمد بن عبدالله(ص) گواهی می‌دهم.

خدایا تو را سپاس به‌تمامی نعمت‌هایی که به من عطا فرمودی، شکرگزاری کرده و از اینکه برای این بنده کوچک خود که همواره با عمل خویش خشم و غضب تو را برمی‌انگیختم منت نهادی و بالاترین و کامل‌ترین نعمت‌های خود یعنی شهادت در راهت را نصیبم کردی شکرگزاری می‌کنم. ای آفریدگار من این نکته را باید بگویم که یا آن که عمل من غضب تو را برمی‌انگیخت، ولی به ذات مقدست سوگند که هیچ‌گاه جز به مهربانی از تو ندیدم و به همین جهت، مهربانی تو مرا در مقابل گناهم شرمنده می‌ساخت.

ای خدای مهربان می‌خواهم که با تو باشم، در همه حال و در همه‌جا و برای همین است که اینجا دم را به دم مولایم علی(ع) داده‌ام و هم صدا با او به تو عرض می‌کنم: «خدایا گیرم که من در آتش عذاب تو صبر کنم چگونه در آتش فراق تو صبر کنم» خدایا تو می‌دانی مقصود من از شهادت رسیدن به نام و نشان نبود، بلکه چون نزدیک‌ترین راه رسیدن به تو بود این راه را انتخاب کردم. خدایا تو می‌دانی که هدفم از نوشتن وصیت‌نامه روشن‌کردن شمعی هرچند کم سو برای پویندگان این راه جهت ادامه‌دادن راه شهیدان است و الّا از نوشتن همین چند خط خودداری می‌کردم.

خدایا به‌عنوان بالاترین آرزویم و خواسته‌ام از تو می‌خواهم که آن قدر گمنام باشم که نه از بدن گناهکار و ضعیفم و نه از نفس سرکشم، اثری باقی نماند، دوست دارم؛ مانند مقربان درگاه تو مفقود باشم، ولی‌ای پدر و مادر گرامی اگر تقدیر الهی و مشیت خداوندی که همه ما باید تسلیم او باشیم، اگر این شد که جنازه مرا تحویل شما بدهند، عاجزانه می‌خواهم که غریبانه تشییع شود و مزارم را سنگ قبر نگذارید و قبرم را از بقیه قبرها پایین‌تر باشد و به‌هیچ‌وجه از منعکس چاپ نکنید و فقط در تکثیر وصیت‌نامه‌ام همت گمارید.

پدر و مادر عزیزم گرچه فرزند خوبی برای شما نبودم، ولی در عوض شما برایم خیلی خوب بوده‌اید و از شما بابت این که راه جبهه رفتن و جهاد را بر من نبستید و حتی در این راه کمکم می‌کردید، تشکر می‌کنم. پدر جان برایم گریه نکنید؛ زیرا نه در غربت جان دادم و نه در مظلومیت و اگر خواستید گریه کنید برای مظلومیت حسین(ع) در کربلا گریه کنید و حال کلامی چند با امت حزب‌الله شهرستان زاهدان دارم حقیقت امر این است که در مقابل ایثار شما که از جان و مال خود برای حفظ دین خدا مایه گذاشتید، چیزی ندارم که عرض کنم، زیرا آنان که رفتند راه را بر ما نشان دادند و رفتند آنان، گفتنی‌ها را گفتند. پس بزرگ‌ترین وصیت من به شما این است که وصیت‌نامه‌های شهدا را مطالعه کنید. زیرا به قول امام عزیزمان «این وصیت‌نامه‌ها است که انسان را می‌لرزاند و بیدار می‌کند» و این آخرین [وصیت] من به شما امت حزب‌الله است.

دست از راه امام و انقلاب، برندارید. امام را دعا کنید و چند جمله به دوستانم می‌گویم: «که راه شهیدان را ادامه دهید و اسلحه‌های به زمین افتاده آن‌ها را بردارید و تاآخرین‌نفس راهشان را ادامه دهید» و از آن‌هایی که می‌توانستند به جبهه بیایند و نیامده‌اند نمی‌خواهم که در تشییع‌جنازه‌ام شرکت کنند.

«اللهم طهر قلبی من النفاق و عملی من الریا و لسانی من الکذب و عینی من الخیانهٔ» «بارالها قلب مرا از نفاق پاک‌کن و عملم را از ریا مبرا ساز و زبانم را از دروغ دور دار و چشم را از خیانت محفوظ بدار». ایهاالناس بدانید که دنیا گذرگاهی بیش نیست و ما دیروز شاهد شهادت‌های برازنده‌ها، عبادت‌ها، بهمنی‌ها، فدایی‌ها، پتیره‌ها و مسافرها و شما امروز شاهد ما هستید.

به‌ناچار می‌بایست از دنیا رفت، ولی چه زیباست مرگ کسی باعث پیروزی و ازبین‌رفتن کفار ستمگر باشد.

پدر جان من راهم را شناختم و دنبالش رفتم و خوشحالم. من امروز که احساس می‌کنم دوباره جریان کربلا تکرار می‌شود و حسین زمان (خمینی روح‌الله) «هل من ناصر ینصرنی» را فریاد می‌زند، آیا پدر جان می‌شود جواب فرزند پیامبر را نداد؟ جواب نداد؟ نه «من مردن را بهتر از زندگی با ذلت می‌دانم» و در جواب حسین زمان می‌گویم لبیک، لبیک و توای مادر جان به خود ببال و افتخار کن که همچو فرزندی را در راه خدا قربانی کردی و جامه نو بپوش و شادی کن، مادر جان می‌دانم که ناراحت هستی و جوانت را از دست دادی و زحمت کشیدی و من را به این جا رساندی و خواستی از درختی که آبیاری کردی ثمره بخوری.

مادر جان ناراحت مباش آن چنان باش که فردای قیامت افتخار هم‌نشینی با حضرت زهرا(س) را داشته باشی. مادر جان هر چه خواستم خود را راضی کنم بین ازدواج و شهادت، شهادت را دیدم. این ازدواج زیباتر، پاک‌تر و بهتر است و جان‌دادن در راه خدا، مادر جان برای من از عسل شیرین‌تر است. پدر و مادر و برادر و خواهرم از شما طلب عفو دارم مرا ببخشید و از تمام دوستان و آشنایان و فامیل اگر حقی برگردد من دارند، ببخشند و برای آخرین بار می‌گویم مادر جان مرا ببخش.

«والسلام علی من اتّبع الهدی»

انتهای خبر/ https://asrehamoon.ir/vdcdnk0fsyt09x6.2a2y.html
نام شما
آدرس ايميل شما