فرزند با شرمندگی سرش را پایین انداخته و می گوید مادرم تو برکت خانه ام هستی ببخش که در منجلاب گرفتاری هایم غرق شدم و یادم رفت روزی گهواره ام بودی تا آرام باشم هر چه دارم از توست من عصای دستت می شوم، نترس چرا که جوانی من محصول پیری توست و این محصول هیچگاه آفت فراموشی به خود نمی گیرد.