تاریخ انتشار :چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲ ساعت ۱۳:۴۱
حسینی،استاندار اسبق سیستان و بلوچستان؛

استاندار باید به پیچیدگی های قومی و مذهبی مسلط باشد

مهندس سیدمحمود حسینی ، استاندار اسبق سیستان و بلوچستان
مهندس سیدمحمود حسینی ، استاندار اسبق سیستان و بلوچستان
سیدمحمود حسینی از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۱ استاندار دولت سیدمحمدخاتمی در سیستان و بلوچستان بود. پس از آن نیز تا پایان دولت اصلاحات، استاندار اصفهان ماند و سپس در شرکت ملی گاز ایران، سمت هایی از جمله مشاور مدیر عامل، رییس آموزش و رییس طرح و برنامه ریزی نیروی انسانی را تجربه کرد. هم اکنون نیز در مقام مدیر توسعه منابع انسانی شرکت ملی گاز ایران فعالیت می کند.

مهندسی حسینی یکی از گزینه های استانداری سیستان و بلوچستان و کردستان بود، اما نهایتاً ترجیح داد در شرکت گاز بماند و همچنان از فضای سیاسی دور باشد. بی مناسبت نبود تا با استقرار دولت تدبیر و امید و معرفی استاندار جدید، تحلیل و توصیه های استاندار اسبق را جویا شویم.


* جناب حسینی، به عنوان یک کارشناس مسائل سیاسی، عوامل روی کار آمدن دولت تدبیر و امید را در چه مواردی ارزیابی می کنید. چرا مردم آقای روحانی را برگزیدند؟

ابتدا لازم می دانم از هفته نامه ی صبح زاهدان به دلیل طرح و نقد مسائل استان قدردانی کنم، به ویژه آن که در ۸ سال گذشته فشارهای زیادی را تحمل کردید که جای تقدیر دارد. اما چرا مردم این گزینه را انتخاب کردند؛ به گمان بنده شرایط کشور در دوران آقای احمدی نژاد، به ویژه در دولت دوم ایشان به گونه ای پیش رفت که اکثریت مردم نسبت به سرنوشت خود و فرزندانشان نگران شدند و به نوعی ترس مردم را فراگرفت.

این نگرانی در همه حوزه ها بود؛ اقتصادی، اجتماعی، سیاست خارجی و... در کنار این ترس، یک یأس نسبت به آینده نیز وجود داشت. وقتی یأس و ترس در کنار هم قرار گرفت، سعی کردند به خاطر غلبه بر ترس بر یأس خود غالب شوند و فردی را انتخاب کنند تا این کشتی توفان زده را به ساحلی امن و آرام نزدیک کند. همه شاهد بودیم که وقتی آیت ا... هاشمی در انتخابات ثبت نام کرد، در کمتر از دوساعت، موجی از امید و شادی در کشور به راه افتاد و در نهایت نیز این موج به سمت آقای روحانی هدایت شد. البته شعارها و برنامه های روحانی نیز این امید را در مردم به وجود آورد تا با یک تعامل سازنده با دنیا و تدبیر در داخل، از فضای مایوس کننده سال های گذشته خارج شویم.

نکته جالب این انتخابات حضور همه ی سلایق سیاسی بود و همه به نوعی کاندیدا داشتند. روحانی که نمایندگی هیچ جناح اصولگرا، محافظه کار، افراطی و... را نداشت، طرفداران جلیلی نیز تقریباً همان طرفداران احمدی نژاد بودند، ولایتی اصول گرایان سنتی را نمایندگی می کرد و قالیباف، اصول گرایان مدرن را. رضایی نیز خود را نماینده ی افراد مستقل جامعه و تاحدی اصول گرایان می دانست.

در نهایت این بهبودخواهان، اصلاح خواهان و تحول خواهان بودند که با رأی خود خواستار تغییر در وضع موجود شدند. ناگفته نماند که تحلیل رای افراد با این که خودشان را نماینده جناح خاصی می دانستند متفاوت است، همچنان که بدون تردید آقای روحانی با رای اصلاح طلبان و کناره گیری آقای عارف به پیروزی رسید که در جای خود قابل تحلیل و بررسی است.

در مجموع علاوه بر موجی که به نفع روحانی ایجاد شد، شعارهای پویا، بیانیه در حمایت از اقوام، شعارهایی چون «من سرهنگ نیستم»، «من حقوقدانم» و« با اداره امنیتی کشور موافق نیستم» رای مردم را به سمت ایشان سوق داد.

*عقبه ی سیاسی جنابعالی این احتمال را پررنگ می کرد که بار دیگر شما را در مناصب سیاسی ببینیم. چه پیشنهاداتی داشتید و چرا به سرانجام نرسید؟


اول این که وقتی شرایط کنونی را با پیش از انتخابات مقایسه می کنم، خدا را شکر می کنم که روند ۸ سال گذشته ادامه پیدا نکرد. همین اندازه برای بنده کفایت می کند!

خب برای بنده پیشنهادات مختلفی وجود داشت، اما در بین موارد مطرح شده استانداری کردستان جدی و تقریباً نهایی شد و با اصرار از من خواستند تا به کردستان بروم، لیکن بنده به آقای میرولد قائم مقام وزیر کشور عرض کردم که «آقای روحانی در ایام انتخابات قول استاندار بومی داده است، بهتر است دنبال یک بومی باشید و فردی که جوان تر هم باشد. ما هم مشورت می دهیم و کمک می کنیم!» واقعیت این است که در حد انجام تکلیف مشکلی نداشتم اما اشتیاقی نداشتم و رایزنی نکردم.

* آیا این گوشه گیری نشأت گرفته از محافظه کاری و پا به سن گذاشتن است یا باید اسمش را چیزی دیگری گذاشت. به نظر می رسد محمود حسینی ۷۶ با محمود حسینی ۹۲ تفاوت های زیادی دارد!

حتماً تفاوت دارد. آن زمان ۴۲ ساله بودم و اکنون ۵۸ ساله! آن زمان به سرعت در کارها معتقد بودم و الان به دقت در امور. آن زمان آرمان ها و افکار انقلابی داشتم و الان افکار عقلانی.

*یعنی عقلانیت را در تضاد با انقلابی گری می بینید؟

ببینید، من میان آرمان ها و شعارهای انقلاب با روش ها تفاوت قائلم. آرمان هایی همچون عدالت، آزادی، استقلال و... خیلی والا و ارزشمند بود و هست، اما گاهی روش های انقلابی و تند و کند، به اصل آرمان و هدف آسیب وارد می کند. انقلاب یک امر اجتناب ناپذیر است، لیکن اگر اهداف یک مسیر تکاملی طی نماید پخته تر و مفیدتر می شود؛ روند طبیعت نیز همین را به ما یاد می دهد.

* از سوال دور شدیم. چرا به نوعی از پذیرش مسوولیت سیاسی شانه خالی کردید؟

شفاف بگویم، استاندار مسوولیت هایی دارد که با شرایط موجود نمی تواند انجام دهد! استاندار مسوول امنیت است، مسوول توسعه، اشتغال، مدیریت حوادث غیر مترقبه، سلامت و آموزش، مسوول جلب مشارکت های مردمی، مجری سیاست های کلان کشور والی آخر. افراد مختلفی در انتخاب استاندار موثر هستند؛ بنابراین استاندار نماینده همه هست جز دولت! این مسائل کار را مشکل می کند.

اگر شرایط بداقتصادی را هم اضافه کنیم بهتر است که اگر بار برروی دوش کسی نگذاشته اند، خودش راغب نباشد. روحیه ی بنده هم این گونه نیست که دنبال مسوولیت باشم.

*به سیستان و بلوچستان برویم. یکی از اهداف ما ازاین گفت و گو، ارائه طریق و مشاوره به استاندار جدید است. از دیدگاه جنابعالی یک استاندار در سیستان و بلوچستان باید دارای چه ویژگی هایی باشد. اساساً کدام وجه وی غالب باشد؛ وجه سیاسی، وجه فرهنگی و اجتماعی یا اقتصادی. و ثانیاً به عنوان استاندار اسبق سیستان و بلوچستان چه توصیه هایی به جناب اوسط هاشمی، استاندار کنونی دارید؟

به عقیده ی بنده مدیر ارشد استان سیستان و بلوچستان باید وجهِ فرهنگی- اجتماعی اش برسایر وجوه برتری داشته باشد. فردی کلان نگر باشد و درگیر جزئیات نشود. از همه مهم تر به مسائل و پیچیدگی های قومی و مذهبی مسلط باشد و راجع به استان مطالعه کند. برخلاف عده ای که می گویند اگر اقتصاد استان توسعه پیدا کند سایر مشکلات حل می شود، من ریشه ی مشکلات را شکاف های قومی و مذهبی می دانم. در سیستان و بلوچستان، قومیت و مذهب درهم تنیده است و از هم جدا نیست. این مشکلات با تقسیم مدیریت ها حل نمی شود. مگر چه قدر پست مدیریتی داریم، شاید ۴۰۰ مورد. آیا در یک استان با بیش از دو میلیون جمعیت با این روش ها می توانیم شکاف ها را پرکنیم.

مدیریت ها یک نماد است اما همه ی موضوع نیست. مهم این است که بتوانیم همه ی مردم را در قدرت و ثروت و اقتصاد استان مشارکت دهیم و سهیم کنیم.

باید به مسائل ریشه ای نگریسته شود. به عقیده من، استاندار باید یک «مرکز هم اندیشی» تشکیل بدهد. مجموعه ای از صاحبنظران داخل و خارج استان که هم اهل نظر باشند و هم دارای تجربه و بتوانند نقشه ی راه توسعه ی استان را ترسیم نمایند.

یکی دیگر از پیشنهاداتی که به استاندار جدید دارم، پیش کشیدن طرح توسعه محور شرق است که در دولت مهندس موسوی تصویب شد. این طرح باید از بایگانی بیرون آمده و به عنوان یک سند منطقه ای قوی در دستور کار قرار گیرد.

در انتخاب مدیران و به ویژه فرمانداران باید دقت کافی صورت گیرد. شایستگی افراد ملاک قرار گیرد و بومی و غیر بومی بودن ملاک عمل نباشد. اگر انتصاب ها با تاخیر صورت گیرد اتفاقی نمی افتد، مهم این است که دقت کافی لحاظ شود زیرا پس از نصب، امکان اصلاح سخت خواهد شد. بهتر است کسانی معرفی شوند که مورد اعتماد مردم باشند و به معتمدین مردم نیز احترام بگذارند.

در مجموع باید راهکاری برای گفت و گوی مداوم و مستقیم با مردم پیدا کرد. شاید اقدام آقای ظریف به عنوان یک وزیر امور خارجه در راه اندازی فیس بوک، در ظاهر ضرورتی نداشته باشد، اما به یک جور برگ برنده تبدیل شده و ایشان می داند که سیاست خارجی و سیاست داخلی به هم وابسته است.

یکی از راه های ارتباط مداوم و هدفمند با مردم، گسترش نهادهای مدنی و مطبوعات است. استاندار باید فراتر از شعار به مطبوعات توجه کند و با ایجاد فضای نقد و انتقاد در واقع فضا را برای فعالیت بهتر خویش فراهم کند.

*جناب حسینی، یکی از مشکلاتی که در انتصاب ها وجود دارد راضی کردن گروه هاست. زیرا «مردم» که شما اشاره کردید یک واژه کلی است به ویژه در استان ما که نهادهای مدنی، احزاب ساختارمند و نه یک شبه و تشکل های مردم نهاد فعال نیستند. بنابراین احزاب جای خود را به گروه های نوظهور و مقطعی داده اند. مقصودم این نیست که همچون سال های گذشته یک جور خودرأیی حاکم شود اما نباید از آن ور بام هم افتاد. این که استاندار بخواهد در یک انتصاب، بزرگان طوایف و اقوام و یا مذاهب را راضی کند یا نظر ستادهای انتخاباتی را جلب کند و امثالهم، هم با شایسته سالاری در تضاد است و هم استقلالِ استاندار را زیر سوال می برد؛ این طور نیست؟

متاسفانه این مشکل کل کشور است. وقتی نهادهای مدنی و مردمی ضعیف باشند، باندهای بدون شناسنامه و بدون تابلو و افراد ذی نفوذ سعی می کنند خواسته هایشان را به عنوان نماینده مردم تحمیل کنند. کشور ما خیلی وقت است که به این آفت گرفتار شده. زمان رژیم گذشته نیز در دهه چهل، شاه به زعم خودش با مدرن کردن بی قاعده و نابسامان، رهبری های درون مردم را از بین برد و بعد از انقلاب نیز ادامه پیدا کرد. نهادهای سنتی از بین رفت اما نهاد جدیدی جایگزین آن نشد. بنابراین وقتی احزاب قدرتمندی نداریم، افراد و یا ستادهای انتخاباتی جایگزین می شوند. بعد هم گزارش می دهند که فلان افراد این مسوولیت ها را در ستاد داشته اند و معلوم هم نیست حضور و نقش آن افراد چگونه بوده است. این افراد معمولاً هم یکباره ظاهر می شوند و کسی از تاثیرگذاری شان اطلاعی ندارد.

البته ایرادی ندارد که ستادها خواسته داشته باشند، این حق آنهاست اما اگر قرار باشد جای احزاب را بگیرند، منافع مردم تامین نمی شود چرا که ساختاری ندارند و ایام انتخابات تشکیل می شوند، همچنان که می بینید برخی باندها و گروه ها معمولاً در همه ستادها آدم دارند تا در هر صورت منافع شخصی شان تامین شود.

پیش بینی می شد که شوراهای شهر و روستا این نقش را ایفا کنند اما خیلی زود استقلال شان کاهش پیدا کرد. باز هم عرض می کنم اگر استاندار بتواند احزاب، مطبوعات و نهادهای مدنی را سامان و گسترش دهد، باندهای بی هویت و مقطعی به حاشیه می روند. قبول دارم که استاندار باید مستقل عمل کند، نظر همه ی گروه ها را بشنود اما در نهایت به تشخیص خود عمل کند، لیکن باید فضایی را برای خود فراهم آورد که بتواند سره را از ناسره تشخیص دهد. باندهای منفعت طلب افراد خود را معرفی می کنند، اما اگر فردا مشکلی پیش بیاید این استاندار است که باید پاسخگو باشد.

.در صبحت هایتان گفتید که استاندار باید فرهنگی- اجتماعی باشد، اما خودِ جنابعالی در سال ۷۶ بیشتر به عنوان یک استاندار سیاسی مطرح بودید.

آقای هاشمی رفسنجانی در دوران ریاست جمهوری با شعار سازندگی به میدان آمد و به کابینه اش گفته بود شما کار سیاسی نکنید، من خودم این بار را به دوش می کشم، شما به توسعه ی اقتصادی توجه کنید. در نتیجه یک تقاضای مضاعفی در جامعه ایجاد شده بود؛ این بود که آقای خاتمی محور فعالیت دولت را توسعه ی سیاسی قرار داد. البته سابقه ی بنده فرهنگی بود. مسوولیت های من در سپاه، جهاد دانشگاهی، بنیاد شهید و... فرهنگی بود. در شرکت گاز نیز همین طور. در زمان استانداری نیز ساخت مراکز فرهنگی- هنری، احیای مراسمات آیینی، ساخت مراکز استان شناسی در زاهدان، زابل، نیکشهر و ایرانشهر و توجه ویژه به ارشاد در دستور کار بود. هر سال یک نمایشگاه کتاب بزرگ در زاهدان داشتیم، البته نه از نمایشگاه هایی که منجربه اختلاف افکنی و تنش شود، بلکه کتاب های اختلاف افکن را جمع می کردیم.

اگر تعبیرتان از سیاسی بودن تغییر مدیران است باید بگویم که تغییرات زیاد نبودند. حتی آقایان دکتر دهمرده و دکتر شهریاری نیز به مدت یکسال ماندند. البته آنها حاضر به همراهی با دولت نبودند و می گفتند ما فقط ولایت را قبول داریم. بعضاً این تشخیص وجود نداشت که دولت هم بخشی از نظام و حکومت است. برخی می گفتند: اتفاقی نیفتاده، رییس جمهور عوض شده و استاندار! این تفکرات باعث می شد تا فضا خیلی سیاسی جلوه کند در حالی که فضا فرهنگی هم بود. در مجموع چون دولت خاتمی با شعار توسعه ی سیاسی روی کار آمد، این حرف ها طبیعی بود.

· بگذارید مصداقی تر صحبت کنم. مثلاً شما با مرحوم حجت الاسلام محمدیان امام جمعه وقت زاهدان، اختلاف نظر داشتید و این اختلاف علنی هم می شد. شاید ایشان اختلاف نظر سیاسی با مجموعه ی دولت داشت، اما تنش ها به میان مردم کشیده می شد.

بله اختلاف نظر داشتیم. من حتی از یک جایی به بعد دیگر نماز جمعه نرفتم. حجت الاسلام محمدیان نیشابوری انسان خوش طنیتی بود، اما مشاوره های غلط اطرافیان مشکل ایجاد می کرد. ایشان خیلی احساسی بود و همه ی مسائل را به نماز جمعه می کشاند. مثلاً در حادثه گورناک یکسری اتفاقاتی افتاد که هیچ هماهنگی با شورای تامین نشده بود. حتی فرمانده انتظامی ایرانشهر هم در جریان نبود، اما در نماز جمعه از استانداری به عنوان مقصر نام برده شد.

درست است که استاندار مسوول امنیت استان هم هست اما نباید بدون تحقیق این مسائل را به تریبون عمومی کشاند. در بررسی هایی که بعداً سازمان بازرسی انجام داده بود نیز اعلام شد که استانداری نقشی در حادثه نداشته است. البته حجت الاسلام محمدیان اقدامات خوبی هم داشت، مثلاً در تحصن مقابل کنسول گری پاکستان پشت تریبون رفت و اعلام کرد تحصن پایان یافته است، هر چند متاسفانه فرمانده وقت نیروی انتظامی اعلام کرد تحصن ادامه پیدا خواهد کرد!

· شاید بخشی از این تنش ها و اختلافات به این دلیل بود که فضا تازه باز شده و یکسری از تابوها شکسته شده بود و این فضا همزمان شده بود با استانداری جنابعالی. مثلاً در خصوص تعامل با اهل سنت از دوم خرداد ۷۶ باب جدیدی باز شد و شما نیز مجری سیاست های دولت بودید. دراین تعاملات چه روش هایی را به کار می بردید که البته به مذاق برخی خوش نمی آمد.

بنده به آن چیزی که اعتقاد داشتم عمل می کردم، همین! ما شیعه هستیم. امام علی علیه السلام به استاندار خویش می فرماید: با مردم برابر رفتار کن، خواه برادر دینی تو باشد یا نباشد. این که نمی شود در سخنرانی بگویم برادر دینی، اما پشت سر، کار دیگری انجام دهم. سعی می کردم آن چه را به خودشان می گویم عمل کنم. در جلسات شورای تامین هم همان حرفی را می زدم که در سخنرانی عمومی می گفتم. به نظرم اگر در تعامل با اهل سنت صداقت را رعایت کنیم کفایت می کند. استاندار نماینده حکومت است و حکومت، شعار عدل علی (ع) سر داده و عدالت و برابری، شاه بیت سخنان، شعارهای امام خمینی (ره) و انقلاب است.

*یکی از معضلاتی که ویترین استان را بدجلوه می دهد مسائل امنیتی است. اخیراً استاندار جدید نیز گفته اند: «سایه مسائل امنیتی بر توسعه ی استان سایه افکنده است...» فرض کنیم جنابعالی استاندار می شدید. چه ایده ها و برنامه هایی برای مرتفع نمودن ناامنی مدنظر داشتید؟

ببینید، امنیت یک امر تبعی است. امنیت تابع نظم است؛ وقتی نظم برقرار است، امنیت هم هست. امنیت سیستان و بلوچستان با روش های مرسوم امنیتی حل نمی شود. یکی از مهم ترین معضلات این است که دستگاه های نظامی و امنیتی مرکزیت واحدی ندارند. من اگر استاندار بودم به قرارگاه اعتقادی نداشتم. قرارگاه مربوط به یک مقطع بحرانی و خاص است. یکی از اشتباهات دهمرده این بود که اجازه ایجاد قرارگاه را داد. این بدان معنی است که استاندار در حوزه امنیت می شود معاون!

از طرفی قبلاً انتصاب فرمانده نیروی انتظامی و مدیرکل اطلاعات با هماهنگی استاندار بود. طبق مصوبه ی مجلس، اعضای شورای تامین تصمیم سازند و نقش مشاور را برای استاندار دارند و تصمیم گیر استانداراست، اما وقتی درانتصاب ها هماهنگی صورت نگیرد استاندار باید از فلان فرمانده خواهش کند تا فلان تصمیم گرفته شود. بنابراین در گام اول باید جلوی تکروی ها را گرفت که کار دشواری است.

مساله امنیت در سیستان و بلوچستان ریشه ی قومی و مذهبی دارد. اگرفضا به گونه ای فراهم شود که مردم احساس احترام و منزلت کنند، اعتمادشان به دستگاه های دولتی بیشتر می شود و فلان گروه معاند و انتحاری نمی تواند از داخل عضو گیری کند و یک عده جوان جاهل را جذب کند. اگر دستگاه های امنیتی از تعدد و تداخل شان کاسته شود و مدیریت واحد باشد با روش های غیر امنیتی، امنیت استان برقرار خواهد شد.

*با توجه به مسوولیتی که در شرکت گاز دارید، گفت و گو را با یک پرسش گازی به پایان ببریم. چشم انداز انتقال گاز به سیستان وبلوچستان چگونه است. با توجه به تعلیق قرارداد انتقال گاز به پاکستان و تصوری که در عامه وجود دارد مبنی براین که اگر قرار باشد گاز به پاکستان برود به استان هم خواهد آمد، چه برنامه زمان بندی برای آن ترسیم شده است؟

تنها استانی که از نعمت گاز محروم است (به غیر از ایرانشهر) سیستان و بلوچستان است. برنامه ریزی ها برای گاز رسانی به استان در دولت خاتمی صورت گرفت. در همه ی کشور خط لوله های فشار قوی گاز به مردم، صنایع و مراکز تجاری گازرسانی می کند. خط لوله ی هفتم، گاز را از عسلویه به ایرانشهر می آورد و دو خط لوله ی فشار قوی منشعب از آن، چابهار و زاهدان و سپس زابل و خاش را دربر می گیرد.

علت این که گازرسانی متوقف شده، کمبود بودجه و نقدینگی است. حتی سال گذشته ۳۰۰ میلیارد تومان اعتبار در نظر گرفته شد اما تامین اعتبار نشد. در حال حاضر نیز شرکت گاز به دنبال شروع دو خط فشار قوی گاز است. استاندار جدید هم از طریق دولت و معاونت راهبردی ریاست جمهوری پی گیر است تا اعتبار کافی برای تکمیل پروژه تخصیص یابد و انشاءالله گاز به تمام نقاط استان برسد.

*پیمانکار به تعهداتش عمل کرده است؟

پیمانکار، قرارگاه خاتم (ص) است که به همان علتِ کمبود بودجه، کار را متوقف کرده است. اگر با تزریق پول، آمادگی داشته باشد که کار را ادامه می دهد و اگر آمادگی نداشته باشد، با پیمانکار جدید مذاکره خواهد شد.



گفت وگو:هفته نامه صبح زاهدان https://www.asrehamoon.ir/vdcc1pq0.2bqep8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما

میثم
جای شما خالی بود آقای حسینی در زمزمه های استاندار استان
parviz
afarin mosahebe khoob ve herfeei bood
فاضلی
به استان ما که میرسد واسه حیاتی ترین احتیاجاتمان بودجه کم میاد ولی رودخانه وتونل ازچند استان جابجامیشه
بدترين استانداروسياسي ترين استاندار خوبه الان بقول خودش عاقل شده انتصابات سياسي مديران بدور از شايستگي بدترين افت مديريتي وي بود همين امر باعث گرايش مردم استان به سوي احمدي نژادشد.خوبه كه استاندار نشد .