تاریخ انتشار :چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۲۰
خبرنگارشهید ذوالفقاری: مادر! سفر من یک سفر حیاتی و زیارتی است.
خبرنگاری که آوینی سیستان و بلوچستان شد
خبرنگاری که آوینی سیستان و بلوچستان شد
به گزارش سرویس ایثار و شهادت عصر هامون، هفدهم مرداد ۱۳۷۷، هیچ گاه از یادمان نمی رود؛ روزی که یکی از اصحاب رسانه، یعنی محمود صارمی، خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی به دست عوامل گروه طالبان به خیل عظیم شهدا پیوست و یک سال بعد
در نخستین سالگرد این رخداد به پاس قدردانی از مقام و حرفه صارمی هفده مرداد با تصمیم شورای فرهنگ عمومی کشور، «روز خبرنگار» نامیده و در تقویم شمسی ثبت شد.
از آن روز خبرنگاران هم صاحب اسم و رسم شدند؛ اما تنها و تنها در تقویم ! خبرنگار را در جامعه ما با این روز می شناسند و به نوعی از او تجلیل و تقدیر می کنند؛ غافل از اینکه همه روزها روز خبرنگار است
وحتی لحظه ها، روزهایی که در جهان امروز، عصر ارتباطات و در دهکده جهانی، لحظه به لحظه آن خبرخیز است و خبرنگار خبررسان و پرتلاش.
روز خبرنگار فرصتی مغتنم است تا بار دیگر از خدمات و تلاشهای عزیزان عرصه های اطلاع رسانی به عنوان زبان گویا و چشم بیدار جامعه قدردانی شود.
به مناسبت روز خبرنگار در گفت‌وگو با خانواده شهید ذوالفقاری گوشه هایی از زندگی نورانی این شهید اهل قلم را بازخوانی کرده‌ایم که مشروح آن به حضورتان تقدیم می‌شود.


این بار به مناسبت روز خبر نگار ۱۷ مرداد سراغ مادر شهیدی رفتیم تا از خاطرات فرزند خبرنگارش برایمان بازگو کند آری او کسی نیست جز محسن ذوالفقاری خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان
شهیدذوالفقاری کی و کجا به دنیا آمد؟محسن در نوروزآن سال ۱۳۶۴ در خانواده ای متدین و دوست دار انقلاب در شهرستان زاهدان متولد شد.
مادر چرا اسم محسن رابرفزندت نهادی ؟ به جهت ارادت به آستان مطهر اهل بیت نام او را محسن گذاشتیم .
رشته تحصیلی شهید ذوالفقاری چه بود و درادامه تحصیل مشغول چه کارهایی بودند ؟
محسن مقاطع ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت. ذوق هنری محسن، وی را وادار نمود تا دوران متوسط را در هنرستان شهید بهشتی سپری نماید
وسپس به منظور ادامه تحصیل وارد آموزشکده فنی شماره دو زاهدان شود.تحصیل در دانشکده مانع از فعالیت های اجتماعی او نگردید و ضمن دانش اندوزی به فعالیت های دیگری همچون خطاطی
و خبرنگاری دست زد و عضو باشگاه خبرنگاران جوان شد تا راوی غم و شادی مردم محروم استان باشد.
شهید در چه زمینه هایی فعالیت داشتند : محسن از نیروهای فعال بسیج بود و بسیج را بازوی توانایی برای دفاع از انقلاب و اسلام می دانست.
او که در ۲۵ اسفند ماه سال ۱۳۸۴ برای تهیه خبر از یادواره شهیدان دولتی و روایت حدیث یاران سفر کرده به زابل عزیمت کرده بود در بازگشت در محل تاسوکی
به دست اشرار سنگدل و جنایتکار شربت شهادت نوشید و ندای دوست را لبیک گفت.
*محسن شخصیتی خداگونه داشت
شهید وقتی ازمحل کار به خانه بر می گشت اخلاق و رفتارشان چگونه بود؟
پدرشهید بیان کرد:هنگام نماز برای بجاآوردن مغرب وعشا به سوی مسجد محل حرکت میکرد هیچوقت از محسن تندرویی وخشونتی ندیدم حتی در مقابل اعمال بد دیگران،
انگار شهادت دروجود محسن ریشه دوانده بود و او خود میدانست که عاقبتش چگونه خواهد بود فردی فروتن ومتواضع در مقابل بدی روی خوش نشان میداد در بین دوستان زبانزد بود وحتی در مواقعی بار
دوستان را نیزبه دوش میکشید ودر کارهای روزمره به دوستان خود کمک میکرد محسن شخصیتی خداگونه داشت وبخاطر این خصوصیات مورد حسادت اطرافیان قرار میگرفت هر زمان که با هم برخورد
میکردیم او با لحنی آرامش بخش وزیبا رفتار میکرد وبا همدیگر صحبت میکردیم پس از مدتی مطلع شدم که او عضو باشگاه خبرنگاران جوان شده است ودر آنجا نیز دوستانش از رفتار واعمال او بسیار
استقبال میکردند محسن وبرادردوقلویش حسین ذوالفقاری هر دو نمادی ودر واقع الگویی بودند برای دوستان وآشنایان .
شاخص ترین رفتار شهید ذوالفقاری در زمان حیاتشان چه بود؟
پدر شهید افزود : محسن فوق العاده متین، خوش رو و با گذشت بود. با توجه به این که من ۴ فرزند پسر دارم ولی محسن با همه متفاوت و ارادت خاصی به خاندان عصمت و طهارت خصوصاً
حضرت حجه ابن الحسن العسکری (عج) داشت.
*مادر! سفر من یک سفر حیاتی و زیارتی ‹ زیارت شهدا› است. می روم و بر می گردم”
وقتی شهید می خواستند عازم سفر شوند چه حسی داشتند وخانواده چه احساسی داشتند؟
پدرشهید ذوالفقاری لحظه ای در فکر غوطه ور شد و بیان کرد : قبل از سفر، مادرش درخواست کرد نرود. با تبسمی دلنشین گفت که “مادر! سفر من یک سفر حیاتی و زیارتی ‹زیارت شهدا› است.
می روم و بر می گردم” او با این جملات نگرانی مادرش را کمتر کرد. هنگامی که وسط حیاط رسید در گوش خواهرش حرفهایی را زمزمه کرد
که بعد معلوم شد گفته بود من میروم و بر نمی گردم وشهید می شوم.


بهترین خاطره ای که از شهید به یاد دارید چه بود ؟
دوست شهید ذوالفقاری بیان داشت : محسن همیشه عاشق از جان گذشتگی وایثار بود ودر یکی از روزها هنگامی که با دوستان خود برای شنا به استخر رفته بود با صحنه ای مواجه شدند
که یکی از دوستانش در حال غرق شدن بود در حالی که دیگران متوجه او نبودند اما محسن که الگوی خود مولایش علی (ع)را قرار داده بود،خود را به آب انداخت ومانع از غرق شدن دوستش شد،
آن شهیدهمیشه برای من یک الگو بود ولی هیچ زمان نتوانستم مانندآن شهیدباشم.
ودر اواخر عمر خویش وچند صباحی مانده به شهادتش هنگامی که مطلع شد برای یکی از همکارانش مشکلی پیش آ مده وبرای تهیه خبر نمیتواند به زابل برود بار دیگر با قبول مسئولیت
همکارش بزرگی وعظمت درونی خویش را به همگان نشان داد.
آری کسی نمی‌داند چقدر برای خبرنگار سخت و دردناک است که یک خبر از دستش بره یا به قول معروف خبر سوخته بشه..
*محسن می دانست که این سفر سفر آخر او خواهد بود ودیگر بازگشتی نیست
در ساعاتی مانده به حرکت از منزل بسوی باشگاه خبرنگاران حرکت کرد محسن حال وهوای دیگری داشت او خوب می دانست که شهید خواهد شد اما گفتن این ماجرا به خانواده برایش
بسیار مشکل بود هنگام رفتن مادرش بسیار اسرار کرد تا او را از این سفر باز دارد گویی شخصیت محسن در قلب مادرش جایی ویژه داشت ،در مقابل اسرار مادر محسن به مادرش گفت:این سفر
یک سفر سیاحتی وزیارتی هست میروم وبه امید خدا باز خواهم گشت ،این حرفها دل مادرش را آرامتر کرد.
چگونه شهید را به شهادت رساندند ؟
مادر شهیدافزود: محسن رفت به سوی سرزمین سیستان ودر راه بازگشت و پس از انجام فرایض مغرب وعشاء در تاریکی شب خفاشان سیاه واز خدا بی خبر با بستن راه مردمی بی گناه
از جمله عده ای دانش اموز چهره ی شوم خود را به همگان نشان دادند ،آنها با بستن دست وصورت محسن او را به پشت تپه ها بردند وبا سر دادن فریاد جهاد همه را گلوله باران کردند .
مادراگر سخن ناگفته و یا پیامی به عنوان مادر شهید به جوانان و نوجوانان ایران اسلامی دارید بیان فرمایید.
به عنوان مادرشهید محسن ذوالفقاری سفارش می کنم مطیع رهبر انقلاب باشید نوجوانان و جوانان نیز با هم همکاری و همفکری کنند و اسلام را زنده نگه دارند و نگذارند به دست دشمنان بیفتد
چرا که هرچه داریم از اسلام و قرآن داریم.
انتهای پیام/۹۰۳۱ https://www.asrehamoon.ir/vdcc.4qpa2bqp1la82.html
نام شما
آدرس ايميل شما

sadaf
روحش شاد.