تاریخ انتشار :شنبه ۶ مهر ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۵۴
عصر هامون گزارش می دهد/دردی از جنس حاشیه نشینان بلوچستان؛

"چادران" فقیر ترین روستای ایران!+تصاویر

از یک سال پیش که خبر تلخ و بسیار تهییج کننده روستای چادران (سیدآباد کنارک) که دستور به تخلیه منازل شخصی افراد و تهدید به لودر کشیدن آن به خاطر نداشتن سند ملکیت ، به گوشمان رسید،مدتها می گذرد اما هنوز هیچ مشکلی از مردم چادران حل نشده است.
"چادران" فقیر ترین روستای ایران!+تصاویر
"چادران" فقیر ترین روستای ایران!+تصاویر
به گزارش عصر هامون، چندی پیش که با یکی از دوستان بر سر این مساله و عدم پیگیری برای حل مشکلات این روستا توسط مسئولین بحث می کردیم با خودم گفتم باید خودم از نزدیک به دیدنشان بروم.
صبح یک روز را از ساحل زیبای کنارک که هوای لطیف ودل انگیز صبحگاهی اش دل هر رهگذری را می رباید با پایی پیاده به سوی حاشیه نشینان "چادران" که در 3 کیلومتری این شهرستان قرار دارد روانه شدم و در مسیر راه با خودم می گفتم که ما (رسانه ها) نیز در این کم کاری مقصریم چرا که هرگاه موردی موضوعیت پیدا می کند به سراغ آن می رویم و یا به آن می پردازیم و اصلا" برای پیاده روی، یک روز از کنار ساحل تا آنجا می رفتیم تا می دیدیم که چادران چه جایی است، مردمانش چگونه اند؟ درچه شرایط و وضعیتی قرار دارند؟ وضعیت رفاهی ، آب ، برق و... چگونه است ؟ آیا مدرسه دارند یا نه ؟ اگر دارند چگونه است؟ در این افکار بودم که بعد از بیست دقیقه به آنجا رسیدم و دور تا دور روستا را پائیدم و سپس به کوچه پس کوچه هایش سرک کشیدم و شاید باورتان نشود که چیزهایی را می دیدم که خودم هم باور نمی کردم .
خانه هایی از نوع تخته ای ، خانه های دو طبقه از جنس برش بشکه ای که گویی ماه ها در ساختنش خلاقیت ها خرج شده است و از دست هر مهندس ماهری ساخته نیست، حصارهای دور خانه ها از جنس پایلوت ، از جنس درخت ولو(خاردار ) ، سیم خاردار و از جنس بشکه ی برش داده شده در ابعاد مساوی. درب ورودی وسایل نقلیه از جنس تخته پارچه ای و اصلا" نمیدانستم چه بنامم ...






منازل روستای چادران

کوچه های روستای چادران
اگرچه زاده و بزرگ شده ی روستا هستم و چه بسیار روستا و شهرها را رفته ام و چه بسیار روستاها از نوع گلی وکاهگلی را دیده ام ولی این روستا
یا حاشیه نشینان هیچکدام از اینها نبودند .
خلاصه آن روزش را برگشتم و فردای روز دوم را با موافقت چند خانواده از اهالی و با حضورم  جویای اوضاع و احوالشان شدم وصحنه های قابل تآملی را مشاهده کردم که گفتنشان خالی از لطف نیست .
به محض ورود تبسم و استقبال گرم، ادب و نزاکت آنها در حالی که مرا نمی شناختند گوئی بزرگی با منزلت ، حاکمی با قدرت ، پیری صاحب قدر به سراغشان آمده است و از سر احترام وافر چنان تعظیمم نمودند و چنان مرا تحت تاثیر قرار دادند که در ذهنم منش و مرام روستازادگان مهمان نواز دوران روزگارگذشته که تعریف آنها را شنیده ایم تداعی می شد .


اهالی روستای چادران
طی مدت حضورم همه عرق در جبین و بدنم و تمام لباسهایم را گرفته بود احساس خوبی بهم دست داد،اما به این فکرکه چرا ما شکرگزار نعمت داشتن چنین همنوعانی نباشیم که برای احقاق کمترین حقشان حتی کوچکترین اعتراض و نارضایتی خود را از وضعیت موجود نشان نمی دهند و صحنه ای که بیش از همه دل مرا و دل هر دردمندی که اندک وجدان انسانی در او جا گرفته باشد به درد خواهد آورد، گریه جگر سوز کودک خرد سالی که آنطرفتر در آغوش مادرش که دو متری از من فاصله ندارد و مشغول صحبت کردن و گلایه کردن است را جویا می شوم که دلیلش را درجه ی گرمای بالای خانه اظهار می کند و مادرش با تکان دادن آستینش که شاید جبرانی باشد برچرخش ضعیف پنکه، که تا آن موقع خودم هم متوجه چرخش ضعیفش نبودم وفقط در یک نگاه متوجه شدم که چرخشی داشت شبیه پنکه های مصنوعی اسباب بازی دوران کودکی ام.

اهالی روستای چادران
سپس برای ادای نماز به مسجد رفتم اما دیگر باور نداشتم مسجد ۲۰۰متری با این شرایط دمائی بدون پنکه و کولر باشد مسجدی که حدودا" چهل سال قدمت دارد تا اینجا نمی دانستم که ۴۰ سال اینها با یک رشته برق اتصال به اسکله دریایی پایگاه دهم شکاری روزهای سخت گرمای ۳۰درجه ای را تحمل کرده بودند و می کنند!..






مسجد روستای چادران
 رشته برق منتهی به چادران
اینجا نباید
ناراحت شد بلکه تاسفی خورد به اندازه فقر و نداری و ...که چنین بی تفاوت از این مشکلات می گذریم..کاش می شد ما هم چند روزی خودمان را جای این عده می گذاشتیم و نماز در گرمای۳۰درجه ای آفتاب و رطوبت دریا را تجربه می کردیم که چه حالی دارد و آنها چه ها دراین مدت کشیده اند! یک سوال دیگر ذهنم را مشغول کرد،مردم چادران چگونه ماه رمضان را سپری کردند!؟
خلاصه آن روز را با آن صحنه هایش برگشتیم اما روز سوم را اگر چه قبلا صحبتهایی با یکی از اعضای شورا از چگونگی مساله سوالاتی داشتم، می خواستم از زبان افراد مورد اعتماد و دیگر اعضای شورای روستا صحبتهایی را بشنوم که اتفاقا" در مسجد یکی از اعضای شورا با چند نفر از افراد معتمد که سر بحث همین مساله بودند را دیدم و این بهانه ای شد که باهم ادامه بدهیم.

در آن میان پیرمردی که رعشه های دستش و گرفتگی صدایش برایم جذابیت داشت در حالی که با چشمهای غیر مسلح اش که گویا به سختی مرا می دید، به من زل زده بود و می دانستم حرفهایی زیادی برای گفتن دارد که در آن لحظه کارتی را از جیبش بیرون آورد و به من نشان داد که نگاه کنم ، کسی نبود جز شیخ محمد بلوچ متولد ۱۳۲۶که از سال ۱۳۵۸ به عنوان کارمند ارتش جمهوری اسلامی ایران پایگاه دهم شکاری کنارک با رسته پشتیبانی افتخار خدمت داشته و در سال ۱۳۸۹بازنشسته شده اند.

شیخ محمد بلوچ کارمند بازنشسته ارتش جمهوری اسلامی ایران
او می گفت که از زمان تیمسار پورگان خدمتم شروع شده و به ترتیب اسم می برد تیمسار پورگان ، پوشالی ، یاسینی، واحدی ، ابن علی ، شهسوان ، ستاری ، رضایی ، علیزاده ، شیبانی ، نورا. تمام اسامی در ذهنش حک شده بود وحتی در مورد اخلاق نیکوی هرکدام سخن می گفت .
همه حاضرین ادعا کردند محل سکونت ما قبل از ۱۳۴۹داخل پایگاه دهم شکاری واقع در نزدیکی مهدیه فعلی پایگاه بوده و موجود بودن محل قبرستان گواهی بر ادله ماست. اما از سال ۱۳۴۹ یعنی قبل از انقلاب با رضایت اهالی محل سکونت به چادران فعلی که با ساختن مسجد فعلی که (قدمت۴۰ساله دارد) موجود است انتقال داده شد
و از آن تاریخ به بعد هیچ کسی درمورد زمینهای چادران ادعایی نداشته، اما از سال ۱۳۸۰ ارتش مبادرت به بستن بندخاکی در محدوده روستای چادران نموده که از بند خاکی (ضلع غربی) تا جاده ی آسفالته از درب پایگاه تا منتهی الیه اسکله (ضلع شرقی ) ادعای مالکیت نموده است که با اعتراض مردم اهالی روبرو شده و بعد از آن هر از چندگاهی صحبت هایی می شد تا اینکه ارتش کلا " از این ادعا منصرف شده و صحبتی از آن به زبان نیاورد.
با لهجه قشنگشان گفتند اما نمی دانیم چه شد یکباره ادارات جدیدی سر برآوردند که نه اسمی از آن شنیده بودیم و نه نشانی از آنها می دانستیم و چندی ادعای مالکیت وتهدید به تخریب خانه هایی که ۴۰سال آزگار در آن ساکن بوده ایم را کردند و جالب اینکه هیچ کدامشان نتوانسند کلمه اداره منابع طبیعی و یا بنیاد مسکن و شهرسازی را به طور صحیح تلفظ کنند،هرچند خوشبختانه اکنون دیگر خبری از تخریب نیست،اما هنوزم سر درگم و بلا تکلیفند...
مولوی حافظ یاسینی انگار تنها آموزگاریست که به عنوان مدرس مسجد امام علی (ع) روستای چادران در این فقر فرهنگی این روستا برخود واجب دانسته تا سهمی در علم و تهذیب همنوعانش در این روستا داشته باشد.

مولوی حافظ یاسینی تنها آموزگار روستای چادران
پای صحبتهایش که می نشینم می گوید خودم در شهر کنارک سکونت دارم اما وقتی برای تدریس قرآن کریم به مسجد می آیم،بچه هایی را می بینم که اغلب مریض هستند و گاهی سرکلاسم به خواب می روند که وقتی دلیلش را جویا می شویم؟چیزی نیست جز بی خوابی که این کودکان،شبها به خاطر گرمای بیش از حد کپر هایشان می کشند!..
جاسم یکی از جوانان این روستاست که به بحثمان ملحق می شود و با صدای بغض آلود می گوید: باور کنید شبها نمی توانم بخوابم، چون بچه هایم نمی خوابند و از شدت گرمای بیش از حد خانه گریه و زاری می کنند.
جاسم دل پری دارد...با اینکه خودش مامور اداره برق است،اما منزل خودش برق ندارد!..می گوید دورافتاده ترین روستاها در دورترین نقاط و پشت فرسنگها کوه صعب العبور که می رویم به یمن
و برکت انقلاب اسلامی از نعمت برق برخوردارند،اما ما در حاشیه یک شهرستان باید اینگونه روزگارمان را سپری کنیم!..و اشاره ای می کند به تیر برق هایی که گویی سالیان پیش کار گذاشته شده و پوسیده شده اند اما هنوز جریان برق که پیشکش،حتی کابل یا سیم برق هم روی تیرها وصل نشده است.
تیر برق های چادران که بروی آن هنوز کابل وصل نشده است
وقتی از وضعیت آب شرب روستا می پرسم؟ می گوید آب را مجبوریم با هزینه ای گزاف بخریم و در حوض انباری که درست کرده ایم انبار کنیم،به اینجا که می رسد مرا با خود به حوض انبار خانه ای می برد که درب آن با چند تیکه چوب پوشانیده شده ،باورم نمی شود وقتی میگوید: یک هفته آبی را خود وخانواده اش خورده اند که مارمولک و حشراتی داخل آن افتاده و آنها از آن بی اطلاع بوده اند!..

حوض انبار روستای چادران
وقتی مسیر کابلی که می گویند با هزینه ای گزاف معادل هشت میلیون تومان خریداری شده توسط یکی از خیرین را دنبال می کنم تا به تیر برق های کنار پارکی که در اطراف روستا درست شده ،برسم، صحنه عجیبی را میبینم که منقلبم می کند...پیرمردی که برای فرار از شدت گرمای خانه،محل خوابش میز داخل پارک و متکای زیر سرش یک بلوک است!..

پیرمردی که از گرما به آلاچیق های پارک پناه برده است
در بازگشت از روستا با آن صحنه های عجیب دوباره یاد حرف پیرمردان دریا دل روستا می افتم،که می گفتند: باشد اصلا" بیائید درو کنید، لودر بندازید ، اما از دست ما هیچ ساخته نیست. (این است ویژگی مردمان دیار من). این همه عجز و ناتوانی از احقاق حق جای بسی درد و ناراحتی دارد و به عنوان نویسنده مطلب با شرایط روحی سخت این سطور را می نگارم اما چاره ای هم نیست وعلی رغم علاقه ها به دوستان چه در سطح مدیریت شهرستان و حتی استان ،گفتنی را باید گفت ، نوشتنیها را باید نوشت و اگر جا داشته باشد فریاد را باید کشیده خواند.تا موجودیت مساله به گوش همه رسانده شود که چرا باید مردمی پس از ۴۰ سال سکونت اینگونه زندگی کنند؟
چرا پس از ۴۰سال نباید یک روستای ۷۷۱نفری آب و برق داشته باشند؟
مردمان چادران می گفتند که ترانس برق موجود را به (سید آباد جدید) انتقال داده اند تا در فشار و مضیقه قرار گیریم، و مجبور به ترک شویم؟؟
نمیدانم شاید درون زمین های روستای چادران گنجهای با ارزش و قیمتی نهفته است که دلمان نمی خواهد آنها را از دست بدهیم؟
چه کسانی جوابگوی این قصه ی پر غصه و تاخیر ساخت و ساز سالیان خواهند بود؟
گرچه معتقدم کپر نشینی هیچ سنخیتی با شکل و فرهنگ شهری ندارد اما این مساله با تدبیر مسئولین شهرستان از طریق ( وام دادن ، ساخت مسکن ، ارائه تسهیلات ) قابل حل می شد و می باشد.

امروزه مسئولین رده بالا تمام تلاششان و همه ارادتشان را در جهت رفع مشکلات مردم ابراز کرده اند و می کنند که بی شک و بدون تردید خواهان این هستند که همه اقشار را در درجه ای از عزت و بالندگی مطلق ببینند و رسیدن به جامعه ای برخوردار و سرشار از ، راستی و درستی ، عاری از فقر و فلاکت ، و رفع نداری ها به عنوان هدف آرمانی آنهاست تا آنچه را که موجب، فقر و نداری و...در عرصه جامعه پدیدار گشته پاک کنند، واینها نقاط عطفی هستند که دشمن را برای همیشه در پیشبرد منافع و مقاصد شومشان ناکام کرده و نگذاشته بوق وکرنایشان حتی با آن همه ازدیاد آلودگی شبکه های ماهواره ای که در اختیار دارند بر جامعه ما تاثیر بگذارد.

نماینده پایگاه دهم شکاری با تکرار و ابراز این جمله که: از شمال ایران تا جنوب آن هیچ روستایی را فقیرتر از روستای چادران ندیده ایم و با شناختی که از مسئولین محترم و دوست داشتنی داریم مطئنم قضیه مورد مطرح شده را مورد مداقه قرار داده تا این محرومیت وتلخ کامی سالیان، شهد شیرینی باشد بر کام همگان و چادران ...

روستای چادران کنارک

روستای چادران کنارک
گزارش تصویری از روستای "چادران" را در اینجا ببینید.
گزارش:آذریان
انتهای پیام/ https://www.asrehamoon.ir/vdchxmnk.23nikdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما

خدا خیرتون بده انشاا.. یکی پیدا بشه پیگیری کنه
تنهاچیزی که میتوانم بگویم اینه که روزقیامت بایدجوابگوباشید
بلوچ
تشکرمیکنیم ازشماکه این مسئلهرامنعکس کردیدکاش مسولین مشکلات این روستارارسانه ای کنندتامشکل مردم حل شود
جدگال
باتشکرازشما :این یکی ازاثرات توزیع ناعادلانه ثروت دراستان مامیباشد سوال این است که بنیادبرکت وامثالهم به جای ساخت مدرسه درمنطقه سیستان به درداین مردم هم توجه کنند
فاتح
آقاي جدگال عزيزفكرنميكنم روستاي كمب وچندين روستاي ديگردردلگان و...مربوط به سيستان باشندكه اين بنياداقدام به ساخت مدارس پيشرفته درآن كرده
جناب جدگال....کاش کمی بیشترتحقیق میکردی وبعد نظرمیدادی حسارتا.
استان ما کلا همه جاش درفقرهس حالا روستاهاش بیشتر.سیستان هم وضعیت خوبی نداره که اینقدرمغرورانه وازروی تعصب بیای بگی ثروت روب دن توسیستلن.
کلا به استان ما توجهی نشده .کلا استان ماروازخودشون انگارندارن حالا چه سیستان ویاچه بلوچستان...لطفا تفرقه ایحادنکن.
ملازهی
چشم ما روشن این بیچاره ها چی دارن که میخوان بگیرن ازشون واقعا جای تاسف داره حتما میخوان بجای خونه های اینا پلاژبرای ااقایون x و yبزنن
اسماعیل بیات
واقعا همچین روستای هست
میرزایی
باتشکرازشماکه همچنین مواردی رامنعکس مینماییدوازسایرسایتهاورسانه هامیخواهیم که به این قضیه رسیدگی کنند
همدرد
آقا به داد این مردم برسید به خدا..
عسکری
سلام وقت بخیر
خیلی از مردم در روستاها و چادر درس می خوانند دولت بایدبه آنها کمک کند
علی
ما انقلاب جبهه رفتم به خاطر این عزیزان دیروز با اصرار دوستان رفتم پارک جمشیدی نیم ساعت بیشتر نتونستم بمانم کاری ندارم شیطان آنجا بود میلیاردها پول خرج کرده بودند می خواستم برگردم بچه‌ها مردم که آنجا بودند از شیر اب می خوردن زنان جوان بیشترین با خودش سگ داشته‌اند یک لحظه دیدم هم شیر اب بچه‌ها اب می خورنه سگها یشون می‌آورند هم شیر آب می خورده فقط اونجا شیطان پرستی دیدم خدایا من می‌دانم چرا بلا نازل نمی کنی بخاطر این زنها ومردان با ایمان امروز بهشون میگم منطقه محروم