تاریخ انتشار :شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۷:۵۱
در گفت وگو با همسر شهید دانایی فر عدم توجه به مادیات مهم ترین خصوصیت بارز آن شهید عنوان شد.
عــدم تــوجــه بــه مــادیــات از ویــژگــے هاے بــارز شــهیــد دانــایــے فــر/ فــرزنــدم بــدون حــضــور پــدر مــتــولــد شــد
به گزارش عصرهامون به نقل از پایگاه خبری اوشیدا؛ شهید جمشید دانایی در سال ۱۳۶۶ در محمد آباد به دنیا آمد که در این راستا در ۱۷ بهمن ۹۲ به اسارت در آمده و در نهایت در ۱۸ اسفندماه به شهادت رسید.

پیکر مطهر این شهید در ۲۴ اسفند ماه به ایران اسلامی بازگشت و در چهارم فروردین سال ۹۴ به خاک سپرده شد.

خبرنگار اوشیدا به گفت و گو با الهام نظام دوست همسر شهید دانایی فر پرداخته که در ادامه می خوانید.

همسر شهید دانایی فر عنوان کرد: در تاریخ ششم فروردین سال ۱۳۹۱ به عقد مهربانترین همسر دنیا درآمدم ،سه ماه مثل برق و باد گذشت و ما زندگی ساده و بی آلایش خود را در خانه پدری همسرم آغازکردیم.

الهام نظام دوست افزود: چند روزی مانده بود تا پایان مرخصی همسرم که تصمیم گرفتیم برویم پابوس آقا امام رضا(ع)، وقتی میخواستند نماز بخوانند حلقه خود را چون ازجنس طلا بود درمی آوردند و در جیب خود می گذاشتند و وقتی نمازشان تمام می شود می روند زیارت و برمیگردند، وقتی میخواهند حلقه را از جیبشان بردارن متوجه میشوند که از جیبشتن افتاده است.

وی افزود: این مسئله را با من درمیان گذاشته و پس از آن ساعتی را باهم می گردیم تا پیدایش کنیم اما پیدا نشد که وقتی دید من ناراحت هستم لبخندی زد و گفت غصه نخور خانمم بذاریم به حساب صدقه ای برای رفع بلا، این شئ مال دنیایی بیش نیست ما آدمها باید مراقب خود باشیم ک توی دنیا گم نشویم‌.

شهدابرگزیده اند

همسر شهید دانایی فر خاطرنشان کرد: روزها و هفته ها و ماه ها گذشت و من هر روز مهربان همسرم را با آب و قرآن بدرقه می کردم آخرین باری که رفت خدا هم او را بدرقه کرد.

نظام دوست تصریح کرد: شب بارانی بود وقتی سوار ماشین شد تاجایی که ماشین دور زد با چشم با هم حرف زدیم، نمیدانستیم این آخرین دیداراست

به خاطر شرایط بارداری اجازه نداد تا ترمینال همراهیش کنم، هنوزم افسوس می خورم کاش رفته بودم.

وی بیان کرد: یکشنبه ۱۳ بهمن شب ساعت ۹ بلیط داشت، مسیر مستقیمی نبود برای همین باید اتوبوس عوض می کرد ظهر روز بعد به جکیگور رسید، چون غروب بوده ماشین برای رفتن به نگور نبوده و تردد ممنوع برای همین باید صبر میکرد تافرداصبح.

نظام دوست بیان کرد: صبح ۱۵ بهمن باماشینی که برای تامین آب پاسگاه امده بود به پاسگاه می رود و متوجه میشود که چند روز به خاطر بارندگی کمین هاثابت بوده و نه ترددی و نه جابجایی انجام گرفته بو تا روز ۱۷ بهمن ۹۲ آخرین باری که با او صحبت کردم و ساعت ۱۵ و ۳۰ دقیقه روز پنجشنبه ۱۷ بهمن بود که ۱۵ دقیقه صحبت کردیم و به من گفت که باید کم کم حاضر شوم به کمین بروم و به ناچار باید خداحافظی می کردیم که ای کاش هیچوقت خداحافظی نمی کردم و به او می گفتم نرو که دلشوره دارم.

وی اظهار کرد: اما نگفتم و فقط و فقط دعاکردم و برای آرامش دلم سوره یس قلب قرآن را خواندم اما این دلشوره قصد تمام شدن نداشت.

نظام دوست ادامه داد: صبح روز جمعه ۱۸ بهمن هرچه با او تماس گرفتم گوشیش در دسترس نبود دلشورم هر لحظه بیشتر و بیشترمی شد، مادرم می گفت خب انجا که به همین راحتی آنتن نمیدهد که باید گوشیش آنتن داشته باشد که بتواند با تو تماس بگیرد.

وی بیان کرد: باز هم دعا کردم و قرآن خواندم، غافل از اینکه پدرم از ماجرا باخبرشده بوداما سکوت کرده بود.

نظام دوست تاکید کرد: روز شنبه صبح عکسی منتشر شد پنج مرزبان ربوده شده توسط گروهک تروریستی جیش العدل به خاک پاکستان منتقل شده اند خدایا چه می بینم راست است یا دروغ، خوابم یا بیدار، چند بار پلک زدم شاید خوابم دارم کابوس میبینم اما نہ خواب نبود نه کابوس بلکه بیداری بود کاری از دست زنی که هشت ماهه باردار است برنمی امد جز دعا کردن.

وی اضافه کرد: دهه فجر بود و هیچ اقدامی نشد و من چشم دوخته به شبکه خبر و زیرنویس، یک ماه گذشت ۱۵ بهمن ماه امیدرضا متولد شد بی حضور پدر، بی آغوش گرم پدر

سال جدید تحویل شد بدون حضور پدر، بی حضور همسر.

نظام دوست خاطرنشان کرد: تلاش سران وریش سفیدان چهار سرباز مرزبان به آغوش خانواده برگشتند اما گروهبان یکم نیامد، همسرنیامد، پدرنیامد و باز هم انتظار.

وی در پایان گفت: ثانیه ها دقیقه ها ساعت ها روزها هفته ها ماه ها از پی هم گذشتند من و امیدرضا از لحظه لحظه ها عکس گرفتیم و فیلم گرفتیم و خاطره ساختیم به امید بازگشتش و به امید مرور خاطره ها.

انتهای پیام
https://www.asrehamoon.ir/vdcbafb9.rhbz9piuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما