تاریخ انتشار :دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۰۶
چند روز پیش از سوی نیروی انتظامی دو دختر جوان که با ساپورت هایی منقش به پرچم اسرائیل در میدان ونک در حال تردد بودند دستگیر شدند تا پروژه اندام نمایی زنان در خیابان های تهران، رنگ و بویی جدید به خود بگیرد.
دستگیری دخترانی که ساپورت اسرائیل پوشیده بودند/عکس
به گزارش عصر هامون،در شرایطی پروژه بی عفتی و هجوم به باورهای اجتماعی در ابعادی گسترده کار خود را به ریشه های فکری جوانان رسیده است جای این سوال است که چرا مطبوعات کشور به عنوان وکیل مدافع حقوق مردم در این زمینه هیچ گونه ورودی پیدا نکرده و از نگاه جامع شناختی به چالش ها و تهدیدات این موضوع نپرداخته اند. جالب اینجاست که در قبال این موضوع بسیاری از فعالان رسانه ای برگزیدن سکوت را بر حرف زدن ترجیح داده اند و چشم های خود را بر واقعیت تلخی که بسترساز بسیاری از جرایم در آینده نزدیک خواهد بود بسته اند.

موضوع پروژه ” اندام نمایی ” هر چند مفهومی سیاسی در ابعاد خود دارد اما نباید فراموش کرد که کم کاری های اجتماعی صورت گرفته در این بخش هم اکنون عرصه را به تنگ آورده و اصحاب رسانه را به عنوان چشم های بینای اجتماعی به حاشیه کشیده است.موضوعی که افعی گونه بر جامعه چمبره زده و هر روز تعداد زیادی از جوانان را به کام زهر آگین خود می کشد و رسانه ها تنها در برابر آن با رویکردی منفعالانه چشم انتظار آینده مانده اند.

نباید این نکته را به فراموشی سپرد در جامعه ای که وجود حداقل های اخلاقی ارزش طلقی می شود این دسته از جوانان با چه رویکردی و با چه منطقی اینگونه بی مهابا به صورت جامعه چنگ می زنند تا کم کم بطن اجتماع را به نوعی بی خیالی به این موضوع و یا عادی شدن تن نمایی ترغیب کنند موضوعی که اکنون برای رسانه ها عادی سازی شده و با سری رو به پایین از کنار آن عبور می کنند.
انتهای پیام/۵۰۸۲ https://www.asrehamoon.ir/vdcgxt9t.ak9xn4prra.html
منبع : ظهور 12
نام شما
آدرس ايميل شما

داشتم سجاده آماده می کردم برای نماز، همین که چادر مشکی ام را از سر برداشتم تا چادر نماز بر سر کنم گفت: این همه خودت را بقچه پیچ می کنی که چی؟
بر گشتم به سمت صدا، دختری را دیدم که در گوشه ی نمازخانه نشسته بود.
پرسیدم: با منی؟
گفت: بله! با تو ام و همه ی بیچاره های مثل تو که گیر کرده اید توی افکار عهد عتیق! اذیت نمی شوی با این پارچه ی دراز دور و برت؟ خسته نمی شوی از رنگ همیشه سیاهش؟
تا آمدم حرف بزنم گفت: نگاه کن ببین چقدر زشت می شوی ، چرا مثل عزادارها سیاه می پوشی؟ و بعد فقط بلدید گیر بدهید به امثال من.
خندیدم و گفتم: چقدر دلت ﭘُر بود دوست من! هنوز اگر حرف دیگری مانده بگو.
خنده ام را که دید گفت: نه! حرف زدن با شماها فایده ندارد.
گفتم: شاید حق با تو باشد عزیزم. پرسیدم ازدواج کردی؟ گفت: بله.
گفتم من چادر را دوست دارم. چادر ؛ مهربانیست .
با سرزنش نگاهم کرد که یعنی تو هم مثل بقیه ای…
گفتم؛ چادر سر می کنم، به هزار و یک دلیل. یکی از دلایل چادر سر کردنم حفظ زندگی توست .
با تعجب به چهره ام نگاه کرد.
پرسیدم با همسرت کجا آشنا شدی؟ گفت: فلان جا همدیگر را دیدیم، ایشان پیشنهاد ازدواج داد، من هم قبول کردم.
گفتم خوب ؛ خدا قبل از دستور دادن به من که خودم را بپوشانم به مرد ها می گوید ؛ غض بصر داشته باشید یعنی مراقب نگاهتان باشید . تکلیف من یک چیز است و تکلیف مردان یک چیز دیگر . این تکالیف مکمل هم اند ، یعنی اگر مردی غض بصر نداشت و زل زد به من ، پوشش من باید مانع و حافظ او باشد ، و من اگر حجاب درست و حسابی نداشتم ، غض بصر مرد و کنترل نگاهش باید مانع و حافظ من باشد.
همسر تو، تو را “دید”، کشش ایجاد شد، و انتخابت کرد. کجا نوشته شده است که همسرت نمی تواند از تماشای زنانی غیر از تو لذت ببرد، وقتی مبنای انتخاب برای او نگاه است؟!
گفت: خوب… ما به هم تعهد دادیم.
گفتم: غریزه، منطق نمی شناسند، تعهد نمی شناسد. چه زندگی ها که با یک نگاه آلوده به باد فنا رفت.
من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو دلسرد نشود . محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود . من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادری که بیشتر شبیه کوره است از گرما هلاک می شوم ، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم ، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو . من هم مثل تو زن هستم . تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم . من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم ، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم . من روی تمام این علاقه ها خط قرمز کشیدم ، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم .
سکوت کرده بود.
گفتم؛ راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.
حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
بعد از یک سکوت طولانی گفت؛ هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی.