تاریخ انتشار :شنبه ۹ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۱۳:۲۳
پوریا متهم است وارد خانه یکی از اقوام و آشنایان شده، با زن خانواده رابطه برقرار کرده و بعد از این که شوهر زن جوان باخبر شده، همه اعضای خانواده ازجمله فرزند ده ساله آنها را به قتل رسانده و در نهایت دست به سرقت نیز زده ‌است.
پایان خونین رابطه نامشروع زن متاهل جوان با راننده وانت!
پایان خونین رابطه نامشروع زن متاهل جوان با راننده وانت!
به گزارش عصر هامون، متهم سی و هفت ساله در جلسه رسیدگی به پرونده که دو هفته قبل در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران تشکیل شد، همه اتهاماتش را قبول نکرد و مدعی شد شخص دیگری دو قتل را انجام داده است. پوریا جزئیاتی را از آنچه اتفاق افتاده برایمان توضیح می دهد.

متهم به قتل سه عضو یک خانواده هستی قبول داری؟

همه قتل ها کار من نبود، من فقط مهسا را کشتم و شوهر و فرزندش را من نکشتم.

چه کسی این کار را کرد؟

کار من نبود، به من ربطی ندارد. یک نفر دیگر به نام سعید هم در آن خانه بود که در این قتل ها شریک است.

اگر همدست داشتی چرا تا به حال از آن حرف نزده بودی؟

من در دادگاه گفتم.

اما قبل از این که در دادگاه بیان کنی در مراحل قبلی چیزی نگفته و خودت هر سه قتل را گردن گرفته بودی؟

چون آن شخص به من قول داده بود رضایت می گیرد و من هم فکر می کردم او می تواند موفق شود. به همین دلیل سکوت کرده بودم.

او چطور می توانست رضایت بگیرد؟

می گفت با اولیای دم فامیل است و می تواند از آنها رضایت بگیرد، من هم حرفش را باور کردم.

اگر او فامیل اولیای دم بود چرا خودش قتل را قبول نکرد این طور که راحت تر می توانست رضایت بگیرد؟

می گفت اگر آنها بفهمند من که فامیل شان هستم، در این قتل ها دست داشتم عصبانی می شوند، اما تو فقط آشنایشان هستی و با نفوذی که رویشان دارم می توانم برایت رضایت بگیرم.

توضیح بده قتل چرا اتفاق افتاد.

اول کیان شوهر مهسا به من حمله کرد من دو ضربه به او زدم و بعد سعید همدستم جلو آمد و او را زد بعد سعید بچه مهسا را کشت و در آخر هم مهسا را کشتم.

دقیق تر توضیح بده کیان چطور کشته شد؟

مهسا کنار من بود. نیمه شب بود و ما فکر می کردیم کیان خواب است، اما او بیدار شد و از اتاقش بیرون آمد. وقتی ما را دید عصبانی شد و به من حمله کرد، من هم او را با چاقو زدم. اول او بود که به من حمله کرد. البته من فقط چند ضربه زدم. بعد از من سعید هم او را زد. اگر ضرباتی که من وارد کردم کشنده است پس او را من کشتم و قبول دارم.

درباره قتل کودک ده ساله توضیح بده.

او از صدای ایجاد شده در خانه بیدار شد. پسرک ترسیده بود و نمی دانست باید چه کند جیغ می کشید. سعید برای این که او را آرام کند یک ضربه به او زد و پسرک روی زمین افتاد.

مهسا واکنشی نشان نداد؟ حتی اگر قبول کنیم شوهرش را دوست نداشته، فرزندش را که دوست داشته، چطور ممکن است در برابر شما سکوت کند؟

شاید ترسیده بود. خیلی ناراحت بود، اما چیزی نمی گفت.

مهسا با شوهرش چه مشکلی داشت؟

آنها همیشه با هم دعوا داشتند، هیچ وقت رابطه خوبی نداشتند. مهسا می گفت فکر می کند کیان هم به او خیانت می کند با این حرف رابطه خودش را توجیه می کرد.

قبول داری با مهسا رابطه داشتی؟

بله من از مدت ها قبل با مهسا رابطه داشتم. البته شوهرش خبرنداشت و فقط آن شب فهمید که ما با هم هستیم.

سعید در خانه مهسا چه می کرد؟

مهسا او را دعوت کرده بود. ما دوره داشتیم و خیلی وقت ها به خانه آنها می رفتیم. سعید و مهسا با هم رابطه داشتند.

چرا با زنی که می گویی این مشکلات را داشت، رابطه داشتی؟

کار اشتباهی کردم قبول دارم.

دوباره به قتل برگردیم. گفتی مهسا را تو کشتی. اگر او با شما همکاری می کرد چرا این کار را کردی؟

مهسا از من و سعید ترسیده بود به خاطر همین هم همکاری کرد، اما او را از ترس این که ما را لو بدهد کشتیم. البته قبلش من و مهسا با هم جر و بحث کردیم، همین هم باعث شد من او را بکشم.

اجساد را چه کردید؟

جسد کیان و پسرش را با همکاری مهسا و سعید داخل کمدها گذاشتیم و بعد خون ها را پاک کردیم وقتی مهسا را کشتم جسد او را هم کنار اجساد دیگر گذاشتیم و خانه را مرتب کردیم.

مدعی هستی سعید در این قتل ها همراه تو بود. کسی هم او را هنگام ورود به خانه مهسا دیده بود؟

شاهدان ماجرا کشته شدند. من نمی دانستم کار به اینجا کشیده می شود وگرنه همه چیز را همان اول می گفتم.

از چه زمانی متوجه شدی سعید قصد همکاری ندارد و نمی خواهد برایت رضایت بگیرد؟

وقتی در زندان بودم چند بار با او تماس گرفتم و گفتم قول دادی برای من رضایت بگیری چرا این کار را نمی کنی. چند بار اول گفت دارد تلاش می کند، اما بعد گفت دیگر با او تماس نگیرم و این مساله به او مربوط نیست. از همان زمان بود که تصمیم گرفتم موضوع را فاش کنم و در اولین فرصت که روز دادگاه بود، این کار را کردم.

وقتی بازداشت شدی از خودروی تو مقدار زیادی طلا پیدا شد. این طلاها متعلق به مهسا بود. اینها از کجا آمده بود؟

وقتی مهسا را کشتم، با سعید تصمیم گرفتیم موضوع را سرقت جلوه بدهیم و به همین خاطر طلاهای مهسا را سرقت و به پیشنهاد سعید آنها را در ماشین من جاسازی کردیم. من قصد سرقت نداشتم و فقط می خواستم لو نروم که این طور نشد و اتهام سرقت هم به من زده شد.

وقتی بازداشت شدی خانواده ات چه واکنشی نشان دادند؟

روزی که به خانه مهسا رفتم با همسرم تماس گرفتم و گفتم می خواهم به شمال بروم. من وانت دارم و باربری می کنم. گفتم باری خورده و باید به شمال بروم. زنم گفت من هم همراهت می آیم، گفتم نمی شود صاحب بار با من است و قبول کرد و چیزی نگفت. بعد هم شب را در خانه مهسا ماندم کیان هم تعجب کرد که تنها به خانه اش رفتم، اما به او هم گفتم با زنم دعوا کردم و بهتر است چیزی از آمدن من به او نگوید. تا زمان بازداشت هم همسرم خبر نداشت. وقتی متوجه شد چه اتفاقاتی بین ما افتاده است، خیلی ناراحت شد. البته هنوز از من جدا نشده چون می گوید دلش نمی خواهد بچه ها بیشتر از این صدمه ببینند، اما من می دانم دیدش نسبت به من خیلی بد شده است.

فکر می کنی بتوانی رضایت اولیای دم را جلب کنی؟

حکم اعدام برایم صادر شده است یعنی بجز این که به خاطر قتل به قصاص محکوم شده ام، به خاطر رابطه ای که با مهسا داشتم هم به اعدام محکوم شدم به همین دلیل حتی اگر به خاطر قتل ها رضایت بگیرم، به خاطر زنا نمی توانم رضایت بگیرم و اعدام خواهم شد. البته برای حکم، اعتراض خواهم کرد و دلایلم را توضیح می دهم. نمی دانم رای بشکند یا نه، اما یک چیز مسلم است؛ من نابود شدم.

تو واقعا مهسا را دوست داشتی؟

از او بدم نمی آمد، اما عاشقش هم نبودم.

با همسرت مشکلی داشتی؟

مشکلی خاص که نشود حل کرد با هم نداشتیم، اما مهسا بدجور در وجودم نفوذ کرده بود. او از شوهرش گله داشت، اول با درد دل شروع شد، اما بعد رابطه ما خیلی نزدیک شد و من به او عادت کردم. بیشتر وقت ها که به خانه اش می رفتم مهسا تنها بود، چون ما با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم شوهرش شک نمی کرد. بعضی وقت ها هم او به خانه ما می آمد. مهسا وقتی به من نزدیک می شد که با شوهرش دعوا می کرد یا از طرف او بی مهری می دید. من هم از کاری که می کردم راضی نبودم، اما دلم برای مهسا می سوخت.

دلت برای بچه هایت نمی سوخت؟

وقتی پسر مهسا کشته شد یاد بچه های خودم افتادم و به این فکر می کردم که اگر بچه من حالا اینجا بود یا به جای پسر مهسا بود چه می کردم. به خاطر اتفاقی که افتاد خیلی ناراحت هستم و مرتب به بچه هایم فکر می کنم. دغدغه من در زندگی، آنها هستند. زندگی برایشان بدون من خیلی سخت شده چون همسرم شغلی ندارد و من هزینه زندگی را می پرداختم. راستش حالا خیلی پشیمان هستم، اما دیگر سودی ندارد و نمی شود اتفاقاتی را که افتاده به عقب برگرداند. اولیای دم هم خیلی ناراحت هستند چون هم فرزندانشان را از دست داده اند و هم این که مساله ناموسی مطرح شده و آبروی خود را در خطر می بینند. مهسا در این ماجرا بی تقصیر نبود. او در وجود من رخنه کرد و این ماجرا پیش آمد. فقط می توانم در مدتی که زنده هستم از خدا طلب بخشش کنم و از اولیای دم بخواهم مرا حلال کنند. امیدوارم بچه هایم تحت تاثیر کاری که من کرده ام قرار نگیرند و بتوانند سالم زندگی کنند.
انتهای پیام/۹۰۳۱ https://www.asrehamoon.ir/vdcj.oemfuqemosfzu.html
منبع : جام نیوز
نام شما
آدرس ايميل شما