تاریخ انتشار :چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۰۳
سکوتش کلافه ام کرده بود قصد رفتن داشتم که گفت: میخواهی بدانی بدبخت تر از من هم وجود دارد. بله هست بدبخت تر از من کسی است که حال مرا می بیند اما باز هم راهم را ادامه می دهد.
در شیر آباد پول را به هوا بيندازی، به زمين نرسيده مواد می شود
در شیر آباد پول را به هوا بيندازی، به زمين نرسيده مواد می شود
به گزارش سرویس اجتماعی عصر هامون به نقل از زاهدانه، پشت دیوار گلزار شهدای زاهدان محلی برای کارتن خوابها ومعتادان شده است. افرادی که خانواده ها بخاطر معتاد بودن آنها را از داشتن کانون گرم خانواده ترد کرده اند، زن ومرد، پیر و جوان شبها و روزها را در کنار هم با اوضاع اسفناکی سپری می کنند.
در پشت دیوار این قبرستان پاتوق های شبانه معتادان كم نيست. سقف خانه هم نباشد، برای دور هم جمع شدن سرپناهی پيدا می كنند، حالاسرپناه شان قطعه قبرهای خانوادگی باشد هم فرقی به حالشان ندارد.
مرد 28 ساله ای که خود را ایوب معرفی می کند به سختی قبول کرد تا نخ کلاف سردرگم روزهای تاریکش را برایم بازگو کند.
چهره ای ژولیده دارد با دستانی سیاه و ترک خورده در حالی که کیسه ای را به پشت خود حمل می کند می گوید اگر جواب سوالهایت را می خواهی به دنبالم بیا، کمی ترس و دلهره از همراه شدن با او را دارم اما دانستن راز زندگی او که چگونه به این دام گرفتار شد من را برآن داشت تا دل به دریا بزنم و بدانم چه رازی در زندگی اش نهفته است.
می گوید 10 سال است که مواد مخدر مصرف می کنم.اولین تجربه اعتیاد من در خانه عمویم است که همراه عمو و پسرعموهایم پای منقل مشغول به کشیدن شدم از شیره و تریاک شروع کردم روزهای اول برایم لذت داشت اما رفته رفته تمام اعضای خانواده ام مراترک کردند عمو و پسرعموهایم مرا ترد کردند و زن وبچه ام را از دست دادم. اعتیاد همه زندگیم را نابود کرد. هزینه موادم را با تکه نانی که می خورم از طریق گدایی سرچهارراه و کارتن فروشی فراهم می کنم.
خم می شود کارتنی را مچاله می کند و داخل کیسه اش جا می دهد دوباره کیسه را بردوشش می اندازد و آهی بلند می کشد. دلم برای فرزندم تنگ شده خیلی شبها یادش می افتم پشیمانم اما چاره ای ندارم دیگر هیچ کسی از من حمایت نمی کند ماه هاست در کنار این قبرهای قدیمی زندگی میکنم.دو بار ترک کردم اما حامی نداشتم همه تنهایم گذاشتند اکنون کارتن خواب هستم دیگر انگیزه ای برای زندگی ندارم اگر جواب سوال هایت را گرفته ای برو تا من هم خرج موادم را در بیاورم من فقط برای امروزم زندگی می کنم همین امروزی که نفس میکشم آدم معتاد کورسوی امید است وبس. دستش را تکان می دهد و ادامه راهش را با جمع کردن کارتن ولاک های پلاستیکی ادامه داد....
محسن بیمار معتاد دیگری است که در پارک روبروی همین گلزار مشغول کشیدن مواد بود. زیاد نزدیکش نمی شدم بوی مواد آزارم می داد. بافاصله ای چند قدمی از او می گویم چه شد که گرفتار مواد شدی. می گوید چه فرقی دارد الان یک معتادم و هیچ کس حاضرنیست با من صحبت کند تو هم برو و راحتم بگذار.
هر سوالی می پرسم سکوت می کند به او می گویم جواب سوالهایم را بده می خواهم برای بقیه درس عبرتی شود باز سکوت می کند...
سکوتش کلافه ام کرده بود قصد رفتن داشتم که گفت: میخواهی بدانی بدبخت تر از من هم وجود دارد. بله هست بدبخت تر از من کسی است که حال مرا می بیند اما باز هم راهم را ادامه می دهد.
پدر ومادرم را کودکی از دست دادم رفیق ناباب زندگیم را فنا کرد جوانیم را از من گرفت. شغلم آزاد بود برای روزی 10هزار تومان کار میکردم تنهایی برمن فشار وارد کرد به دوستانم پناه بردم.آنها مرا با مواد سرگرم کردند و دار و ندارم را از من ربودند حالا هم که می بینی تمام زندگیم همین پارچه کهنه ای است که روی آن می خوابم سرما و گرما را تحمل می کنم.
در همین پارک بارها ماموران شهرداری مرا بیرون انداختند اما پس از یکساعت دوباره بر میگشتم و با بقیه معتادان کارتن خواب شب را روز می کردم.
دو مرحله ترک کردم زمانی که ازدواج کردم و صاحب بچه شدم خیلی خوشحال بودم کم کم همسرم بهانه گیری می کرد که درآمدم کم است از دست غرغرهای او به بیرون پناه می بردم تا اینکه دوباره به دام اعتیاد گرفتار شدم و زنم از من طلاق گرفت.
الان هیچ خبری از آنها ندارم نمی دانم کجا هستند و چگونه زندگی می کنند. حاضرم برای دوباره دیدن فرزندم دوباره زندگی پاکی را تجربه کنم اما هیچ جایی را نمی شناسم که مراجعه کنم و اقدام به ترک کنم.
هرشب زندگیم شده زن و مردهایی که همه از سر بی پناهی و اعتیاد از محیط خانواده ترد شده اند و در پارک ها آواره اند کاش خانواده ها بدانند اگر بجای ترد کردن فرزندان به آنها محبت کنند دیگر کسی به سمت اعتیاد نمی رفت.
از او می خواهم برایم بگوید مواد را چگونه و از کجا تهیه می کند،می گوید در شیرآباد چیزی که فراوان یافت می شود مواد است کار چندان سختی نیست فقط کافیست مقداری پول داشته باشی تا بتوانی بساط آن روز خود را کوک کنی. من خرج موادم رابا روزی 6 یا7 هزار تومان از طریق گدایی بدست می آورم که آن هم برای خرید مواد در شیرآباد صرف می شود.
زندگی در دنیایی كه همه افراد قصد آزار رساندن به بیمار معتادی را داشته باشند سخت است، در دنیایی كه عزیز ترین افراد زندگی مانند همسر و فرزند و یا پدر و مادرت بیش از همه او را به هم می ریزند تحمل ناپذیر است، دنیایی که صدای حرف زدن و خندیدن بلند یک نفر كه از کنارت رد می شود سوهان اعصابش شود ونگاه های محقر آمیز او را کوچک و کوچک تر می کند؛ خلاصه هر كس به هر طریقی كه می تواند موجبات آزار این بیمار را فراهم می كند، برای فرار از همه این آزارها فقط به آغوش مواد مخدر پناه می برد.
بیاییم به بیماران معتاد مانند یک مجرم نگاه نکنیم و برای پاک شدن آنها ازاین قفس تنگ و تاریک فکر بهتری بیندیشیم.
انتهای پیام/9031 https://www.asrehamoon.ir/vdcjotem.uqeoizsffu.html
نام شما
آدرس ايميل شما